چند مامور پلیس ، یک دادستان و یک پزشک به همراه دو مجرم در دل شب در دشتی به دنبال جسدی میگردند و ....
فیلمی میخکوب کننده از جیلان . در دل داستان ساده ی فیلم پیچیدگی هایی وجود دارد که نیازمند کمی صبر و حوصله است تا مسخ فیلم شوید . بیشتر فیلم در دل شب در جستجوی جسد میگذرد .در سکوت و تاریکی ویرانگر . دو مجرمی که حیرانند و تا انتها هم نمیشود فهمید کدام یک از آنها این قتل را انجام داده اند . در سکانسی تمامی افراد برای گذراندن شب وارد خانه کدخدای روستایی میشوند . در آنجا دختر کدخدا تمامی این آدم ها را با زیباییش جادو میکند . گویی در دل این تاریکی تنها این دختر است که نور و روشنایی با خود دارد .
دیالوگهای دادستان و پزشک داستان مرگی دیگر را نیز بازگو میکنند . دادستان معتقد است مرگ به هر شکلی ممکن است سراغ انسان بیاید بی دلیل یا با دلیل و کاری نمیشود در مقابلش کرد اما پزشک که معتقد به دلایل علمی است با پرسش های خود از دادستان درباره مرگ زنی که دادستان میشناخته ، دادستان را وارد برزخی ویرانگر میکند .
سکانس کالبد شکافی جسد با صدابرداری فوق العاده ترسناک و مبهوت کننده اش از سکانس هایی است که مخاطب را میخکوب خواهد کرد .
زمان طولانی فیلم ، با توجه به پیچیدگی های تمامی شخصیت های داستان فیلم و قاب های هنرمندانه ی جیلان که تا حدودی یادآور قاب های ماندگار آنجلوپولوس (بزرگ شاعر و نقاش کارگردان سینما) است به هیچ وجه خسته کننده نخواهد بود .
از جیلان این کارگردان بزرگ دیدن این فیلمهای پیشنهاد میشود :
اقلیما ، ابرهای می ، فاصله ، خواب زمستانی (که این آخرین فیلمش را به شدت منتظر دیدنش هستم) .