" /> نقد و برررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۸ - اینستا گرام ها
    تشکر


لوئیس بو نوئل در 22 فوریه سال 1900 به دنیا آمد، او فرزند بزرگ خانواده بود نطفه اش در سفر والدینش در روگو بسته شد. در کالاندا رشد کرد اولین بچه از هفت بچه لئو ناردو بونوئل 43 ساله سرخپوست ثروتمند کوبایی الاصل و ماریا پورتوس 17 ساله است. تحصیلاتش را در نزد مربیان کور اذونیستان شروع می کند این آموزشگاهها که در فرانسه به آنها قلب مقدس مسیح می گفتند در انضباط شدیدا سختگیر بودند و مذهب برایشان جایگاه ویژه‌ای داشت به شاگردان، زندگی مقدسین را آموزش می داند آنها عقاید کانت را مسخره و به باد انتقاد می گرفتند و استدلال های ماوراء طبیعی کانت را منحرف و گمراه می شمردند. بونوئل در سن 14 سالگی در مورد مذهب دچار تردید می شود و در همین سن هم به فراگیری ویولون می پردازد. در سالهای اخیر تحصیل با یکی از دانش آموزان رشته حقوق آشنا می شود و او را با کتاب های دل سالوا درو ، اسپنسر ، روسو و مارکس آشنا می کند با خواندن این کتاب ها ایمانش را از دست می دهد جنگ جهانی اول شروع می شود و در سال 1917 به خوابگاه دانشجوئی مادرید می رود تا در رشته مهندسی کشاورزی درس بخواند گر چه ویولون می زند ترجیح می دهد به پاریس برود تا تحصیلاتش را در رشته موسیقی ادامه دهد او برای رامون کاخال و کاندید و بولیوار حشره شناس کار می کند. در جوانی منشاءحیوانات را مطالعه می کند و به حیوانات عشق می ورزد خود او می گوید »ازتماشای حیوانات به ویژه حشرات لذت می برم اما باید بگویم فقط رفتار آنها را دوست دارم و حرکات فیزیولوژیک جزئیات اندام شناسی آن ها برایم جالب نیست« حشرات در فیلم های او نوعی امضاء است؛ در فیلم سگ آندلسی کف دست لانه مورچه است در فیلم ویردیانا، زنبوری را دون خایمه با عصایش از آب بیرون می آورد و نمونه های دیگر که بونوئل از حشرات در فیلم‌هایش استفاده می کند. او علاوه بر نویسندگانی چون انگلس، مارکس، دسدا ، از فابری حشره شناس هم تأثیر گرفته است در همین ایام شروع به خواندن فلسفه و ادبیات می کند. مدت6 سال در جلسات ادبی پمپو که روز های شنبه برگزار می شده شرکت می کند و در مجلات آوانگارد، شعر و داستان چاپ می کند در سال 1919 یک دانشجوی حقوق به نام فدر یکوگار سیالورکا وارد خوابگاه می شود که تأثیر ش در سالهای اولیه بر بونوئل آشکاراست هر چند هیچ‌گاه شعر ها و نمایش نامه های لورکا، بونوئل را مجذوب نمی کند. بونوئل می گوید» من شیفته شخصیت لورکا هستم تا آثارش«‌ لورکا، بونوئل را اکثر فردی زمخت و دهاتی می خواند و می گوید او ظرایف ادبیات دراماتیک را درک نمی کند در سال 1922 دانشجوئی هنرهای زیبا ، سالوادور دالی نیز به آنها ملحق می شود. خوابگاه بر بونوئل تأثیربونوئل ژرفی می گذارد در همین سال است که آندره برتون، لوئی آراگون، بنژامن پره مکتب سورئالیسم را بنیاد می‌نهند. بونوئل که از مدت ها ذهن طغیانگرش علیه مبانی مذهبی ، اجتماعی و اخلاقی دنیای غرب و منطق بورژوازی هنر به جنبش درآمده بود ، می پذیرد که دنیای معاصر چه قدر وحشتناک و جفا کار است. بونوئل در خاطراتش می گوید اغلب از من سوال می شود که کار سورئالیسم به کجا کشیده شد؟ من نمی دانم چه جوابی بدهم گاهی فکر می کنم این جنبش در جنبه های فرعی به پیروزی رسید، اما در جبهه اصلی شکست خورد توفیق فرهنگی و موفقیت هنری برای اکثر ما کمترین اهمیت را داشت جنبش سورئالیسم غمش این نبود که با شکوه و افتخار در کتاب های تاریخ و ادبیات یا نقاشی خوش بدرخشد، هدف اصلی آن آماج بلند پروازانه و تحقق ناپذیر آن شکافتن سقف فلک و در انداختن طرحی نو در زندگی بود ناگفته نماند بیشتر برداشت سورئالیست ها درست و واقع بینانه بود مثلا» کار« که یک ارزش مقدس بود سورئالیسم ها اولین کسانی بودند به این ارزش حمله کردند. در فیلم تریستانا از زبان دون لوپه می شنویم که می گوید: کار یک نفرین ابدی است لعنت بر آن کاری که آدم مجبور باشد به خاطر معاشش انجام دهد. فقط کاری موجب سرفرازی است که آدم از سر لذت و شوق انجام دهد. بونوئل مدتی به عنوان دستیار نزد ژان اپستاین کار کرد تا فنون سینما را از نزدیک ببیند. با ساختن فیلم سگ آندلوسی در سال 1928 در بیان افکار سورئالیستی‌‌اش به موفقیت عظیم می رسد. این فیلم را با همکاری دوستش سالوادور دالی نقاش بزرگ سورئال اسپانیا می سازد که انقلاب سورئالیستی را وارد هنر هفتم می کند.این فیلم را با سرمایه مادرش می سازد. گر چه نیمی از سرمایه را در میکده ها به باد می دهد ولی مادرش هرگز فیلم را ندید او از ابتدا دوست نداشت پسرش فیلم سازی کند . فیلم سگ آندلسی 9 ماه روی پرده ماند و به فروش و شهرت افسانه ای دست یافت. دومین فیلم اش عصر طلایی در سال 1929 با همکاری دالی به نگارش در می آورد اما با ظهور گالا الوارد زندگی دالی وضع آشفته ای به خود می گیرد و بونوئل فیلم را به تنهایی می سازد فیلم در پاریس به نمایش داده می شود که مورد حمله‌ی راستی های افراطی قرار می گیرند و توقیف می شود در سال 1934 باجیان روکار ازدواج می کنند و نوامبر همان سال فرزند اولش خوان لوئیس به دنیا می آید بسیاری از پروژه های او به خاطر جنگ ها ی داخلی اسپانیا معوق می ماند. در سال 1938 به هالیوود می رود تا در اجرای پروژه هایی که به نفع جمهوری اسپانیا است نظارت کند. یک سال بعد به عنوان مدیر دوبلاژ شرکت وارنر کار می کند بعد بیکاری باعث می شود به فکر ساختن فیلم در مکزیک بیفتد. فیلم های او گر چه بیشتر به محتوا می پردازد اما فرم کارهایش روی کارگردانان دیگر تاثیر می گذارد، حتی هیچکاک بزرگ شیفته فیلم تریستانا می شود. بونوئل برای ساخت اکثر فیلم هایش از تجربیات زندگی اش بهره می گیرد. در فیلم شبح آزادی صحنه ای از ارتباط جنسی پسری با عمه اش را در کوپه‌ قطاری دیده است. مراسم تدفین که در کودکی می بیند در پایان فیلم بلندی های بادگیر بازسازی می کند. دوران کودکی بچه های روستایشان برای چشم چرانی از سوراخ کلید در حمام به زن ها نگاه می کردند که در فیلم LE »او« به کار می گیرد او به عمق شخصیت ها رسوخ می کند و شخصیت های ماندگاری را می آفریند و روی کارگردانان زیادی تاثیر می گذارد او شخصیت هایش را می کاود. روان شناسان زیادی فیلم های او را تجزیه و تحلیل می کنند. کارل گوستاویونگ روان شناس آلمانی فیلم سگ آندلسی را نمونه‌ای جالب از جنون جوانی می داند. در فیلم LE »او« به تجزیه و تحلیل روانی افرادی که دچار پارانویا هستند می پردازد. همان طور که شاعران شاعر به دنیا می آیند این افراد هم ذاتا بیمار هستند در صحنه ای شخصیت اصلی فیلم سعی دارد از ترس، میله بافتنی را در سوراخ کلید فرو برد تا چشم موجودات خیالی را کور کند. ژاک لاکان فیلم را به همراه 52 روانکاو می بیند و فیلم را برای دانشجویانش به تحلیل در می آورد. فیلم هایی هم در مورد مسائل جنسی می سازد که البته مسائل جنسی جزئی از دغدغه های ذهنی او هستند. سورئالیست ها به بیان ضمیر ناخودآگاه می پردازند که روان شناس اطریشی، زیگموندفروید آن را مورد بررسی قرار داده است ؛ درسکانسی از سگ آندلسی جوانی عاشق برای رسیدن به دختر دست به کارهای عجیب و مضحک می زند که معنای فرویدی آن در فیلم آشکار می شود. خود بونوئل هم کتاب های فروید را در جوانی خوانده است و مسائل جنسی در فیلم های او رواج دارد. او از کوتوله ها در فیلم هایش استفاده می کند و می گوید کوتوله ها این موجودات با هوش از نیروی جنسی قوی برخوردارند. کوتوله ها در فیلم های بونوئل جزء فاکتورها به شمار می روند. هر چند بونوئل می گوید که با روان شناسی و روانکاوی میانه ای ندارد اما بهترین دوستان بونوئل روانکاوهای بزرگی بودند. مبارزه علیه نظام کلیسایی و خرافات مذهبی و نپذیرفتن منهیات جنسی مضمون مستمر آثار اوست اما توسل به رویا به مثابه واقعیت برتر یکی از خصوصیات دائمی فیلم های بونوئل به شمار می آیند. او واقع گرایی عادی و مبتذل طرد می کند و بعدها نیز با ادعای نئورئالیست ها مبارزه می کند و می گوید سینما نوعی شعر ، نوعی جابجایی و تغییر شکل واقعیت است. سینما بالقوه از قدرت بیدادگری، طغیان گری و براندازی برخوردار است. بونوئل می افزاید: کافی است که پلک سفید پرده سینما پرتوی ویژه خود را منعکس کند تا دنیایی را منفجر کند. به عقیده پل الوار نشان دادن و عیان نادیده ها وظیفه شعر است و بونوئل یک سینماگر شاعر است. از دیگر دغدغه های او مسائل مربوط به مردمان فقیر نشین است او با فیلم جذابیت پنهان بورژوازی جامعه فاسد بورژوا را زیر سوال می برد و با ساختن فیلم زمین بی نان به منطقه‌ای شدیدا دور افتاده و عقب مانده می پردازند همچنین به خاطر فیلم فراموش شدگان که تصویری از محرومیت های فراموش شده مکزیک است جایزه بهترین کارگردانی جشنواره» کَن« و جایزه بین المللی منتقدان را در سال 1951 می گیرد بعد از این موفقیت درهای زیادی به رویش باز می شود و میتواند با آزادی بیشتری کار کند. او می گوید: آزادی در تو فقط شبحی مه آلود است که در پالتویی خیالی در فضا جولان می دهد. به سراغ آثار گالدوس می رود که تمام آثارش را در دوران دانشجویی خوانده است به نظر او گالدوس به بزرگی داستایوسکی و بالزاک است. البته امروزه بعد از سروانتس، گالدوس مشهورترین نویسنده اسپانیایی است با اقتباس ناسارین اثر گالدوس بر خلاف دوستدارنش مستقیما با مذهب درگیر می شود. او با آثاری چون ویردیانا، تریستانا، شمعون و صحرا، بسیاری از موضع های مذهبی را در فیلم هایش می گنجاند. او تصمیم می گیرد آثاری چون خرمگس، جانی سلاحش را برداشت، سرزمین تاتارها، زیر آتشفشان، مکان بی مرز، زندگی نقاش اسپانیایی فرانسیس گویا را به فیلم در بیاورد که در حد پروژه باقی می ماند. بونوئل در تمام زندگی اش دنبال حقایقی بود که بر کارگردان ها چشم پوشیده است و خطاب به دوستش کارلوس فوئنتس می گوید : حاضرم تا لحظه مرگ با کسی که دنبال حقیقت است همراه شوم و حاضرم تا سرحد مرگ با کسی مخالفت کنم که ادعا می کند حقیقت را یافته است. در مورد نابغه‌ی اسپانیایی آن قدر می توان نوشت که روزنامه و نشریات زیادی را پر کند اما به یاد داشته باشیم که او از نشریات و رسانه های جمعی نفرت دارد و فقط آرزو می کند : وقتی که مُردم دلم می خواهد با وجود این که از رسانه های جمعی نفرت دارم هر 10 سال یک بار از میان مرده ها بیرون بیایم چند روزنامه بخرم آن ها را زیر بغل بگیرم و کورمال کورمال به قبرستان باز گردم و از فجایع این جهان با خبر شوم سپس با خاطر آسوده در بستر امن گور دوباره به خاک بروم و بدین ترتیب سال 1983 بونوئل به خواب عمیقی فرو رفت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی