" /> نقد و برررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۸ - اینستا گرام ها
    تشکر

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

بردمن 2014 (Birdman) 
آلخاندرو گونزالس ایناریتو

ریگان،بازیگری میانسال که زمانی نقش سوپر قهرمانی بنام بردمن را بازی کرده و ستاره ای هالیوودی بوده است،برای بازگشت و دست یابی به فر و شکوه دوران ستاره بودنش،مشغول تمرین نمایشی بر اساس داستانی از ریموند کارور نویسنده ی معروف،برای اجرا در تئاتر برادوی است،در روزهای قبل از شروع اجرا او در سفر و کنکاش(گاه واقعی و گاه فراواقعی )در پیچ و خم درون خود،غرورش،گذشته اش،خانواده و شغلش می باشد...

بی شک و اغراق در میانه رو ترین حالت تعریف و ستایش برای من جای بردمن را تا مدت ها هیچ فیلم دیگری نخواهد گرفت و او رقیب یکه تاز فیلم های جدید از فیلمسازان جدید خواهد بود.
مجموعه ی طرح فیلم،موضوع فیلمنامه،لوکیشن،دکوپاژ،میزانسن،فیلمبرداری،نورپردازی،موسیقی و بازیگری آنچنان در حد کمال و خوب است که تصور، بهتر از این چه می توانست باشد؟! به ذهن خطور نمی کند.
دوربین سیال و روی دست ایناریتو مخاطب را همچون شخصیت اصلی فیلم که میان کابوس ها و رویاهایش،توهم و واقعیت زندگی اش،صحنه و پشت صحنه اش غرق است،119 دقیقه در نماهایش غرق می کند و جز چند نما فیلم کات نخورده است.
موسیقی جاز متن فیلم (مانند شکرو قهوه )در تار و پود این فیلم تلخ و کمدی و سیاه حل شده و حلاوت خاصی به آن بخشیده است که برای من بی نظیر بود.
#بردمن کمدی سیاهی ست که در عین پیچیدگی بسیار ساده،در عین تاثر برانگیز بودن سرخوشانه و در اوج خنده دار بودن گریه دار و غمگین است...و این تناقضات را ایناریتو بسیار ظریف و بسیار استادانه با بازی گرفتن از بازیگرانی فوق العاده به تصویر کشیده است.
#ایناریتو در #بردمن دو غول بزرگ را هم به صورت مجزا و هم در تقابل با هم،به سخره گرفته و ستوده است،غول صنعت_سینما و غول هنر...

مرد پرنده ای

  • نویسنده


لوئیس بو نوئل در 22 فوریه سال 1900 به دنیا آمد، او فرزند بزرگ خانواده بود نطفه اش در سفر والدینش در روگو بسته شد. در کالاندا رشد کرد اولین بچه از هفت بچه لئو ناردو بونوئل 43 ساله سرخپوست ثروتمند کوبایی الاصل و ماریا پورتوس 17 ساله است. تحصیلاتش را در نزد مربیان کور اذونیستان شروع می کند این آموزشگاهها که در فرانسه به آنها قلب مقدس مسیح می گفتند در انضباط شدیدا سختگیر بودند و مذهب برایشان جایگاه ویژه‌ای داشت به شاگردان، زندگی مقدسین را آموزش می داند آنها عقاید کانت را مسخره و به باد انتقاد می گرفتند و استدلال های ماوراء طبیعی کانت را منحرف و گمراه می شمردند. بونوئل در سن 14 سالگی در مورد مذهب دچار تردید می شود و در همین سن هم به فراگیری ویولون می پردازد. در سالهای اخیر تحصیل با یکی از دانش آموزان رشته حقوق آشنا می شود و او را با کتاب های دل سالوا درو ، اسپنسر ، روسو و مارکس آشنا می کند با خواندن این کتاب ها ایمانش را از دست می دهد جنگ جهانی اول شروع می شود و در سال 1917 به خوابگاه دانشجوئی مادرید می رود تا در رشته مهندسی کشاورزی درس بخواند گر چه ویولون می زند ترجیح می دهد به پاریس برود تا تحصیلاتش را در رشته موسیقی ادامه دهد او برای رامون کاخال و کاندید و بولیوار حشره شناس کار می کند. در جوانی منشاءحیوانات را مطالعه می کند و به حیوانات عشق می ورزد خود او می گوید »ازتماشای حیوانات به ویژه حشرات لذت می برم اما باید بگویم فقط رفتار آنها را دوست دارم و حرکات فیزیولوژیک جزئیات اندام شناسی آن ها برایم جالب نیست« حشرات در فیلم های او نوعی امضاء است؛ در فیلم سگ آندلسی کف دست لانه مورچه است در فیلم ویردیانا، زنبوری را دون خایمه با عصایش از آب بیرون می آورد و نمونه های دیگر که بونوئل از حشرات در فیلم‌هایش استفاده می کند. او علاوه بر نویسندگانی چون انگلس، مارکس، دسدا ، از فابری حشره شناس هم تأثیر گرفته است در همین ایام شروع به خواندن فلسفه و ادبیات می کند. مدت6 سال در جلسات ادبی پمپو که روز های شنبه برگزار می شده شرکت می کند و در مجلات آوانگارد، شعر و داستان چاپ می کند در سال 1919 یک دانشجوی حقوق به نام فدر یکوگار سیالورکا وارد خوابگاه می شود که تأثیر ش در سالهای اولیه بر بونوئل آشکاراست هر چند هیچ‌گاه شعر ها و نمایش نامه های لورکا، بونوئل را مجذوب نمی کند. بونوئل می گوید» من شیفته شخصیت لورکا هستم تا آثارش«‌ لورکا، بونوئل را اکثر فردی زمخت و دهاتی می خواند و می گوید او ظرایف ادبیات دراماتیک را درک نمی کند در سال 1922 دانشجوئی هنرهای زیبا ، سالوادور دالی نیز به آنها ملحق می شود. خوابگاه بر بونوئل تأثیربونوئل ژرفی می گذارد در همین سال است که آندره برتون، لوئی آراگون، بنژامن پره مکتب سورئالیسم را بنیاد می‌نهند. بونوئل که از مدت ها ذهن طغیانگرش علیه مبانی مذهبی ، اجتماعی و اخلاقی دنیای غرب و منطق بورژوازی هنر به جنبش درآمده بود ، می پذیرد که دنیای معاصر چه قدر وحشتناک و جفا کار است. بونوئل در خاطراتش می گوید اغلب از من سوال می شود که کار سورئالیسم به کجا کشیده شد؟ من نمی دانم چه جوابی بدهم گاهی فکر می کنم این جنبش در جنبه های فرعی به پیروزی رسید، اما در جبهه اصلی شکست خورد توفیق فرهنگی و موفقیت هنری برای اکثر ما کمترین اهمیت را داشت جنبش سورئالیسم غمش این نبود که با شکوه و افتخار در کتاب های تاریخ و ادبیات یا نقاشی خوش بدرخشد، هدف اصلی آن آماج بلند پروازانه و تحقق ناپذیر آن شکافتن سقف فلک و در انداختن طرحی نو در زندگی بود ناگفته نماند بیشتر برداشت سورئالیست ها درست و واقع بینانه بود مثلا» کار« که یک ارزش مقدس بود سورئالیسم ها اولین کسانی بودند به این ارزش حمله کردند. در فیلم تریستانا از زبان دون لوپه می شنویم که می گوید: کار یک نفرین ابدی است لعنت بر آن کاری که آدم مجبور باشد به خاطر معاشش انجام دهد. فقط کاری موجب سرفرازی است که آدم از سر لذت و شوق انجام دهد. بونوئل مدتی به عنوان دستیار نزد ژان اپستاین کار کرد تا فنون سینما را از نزدیک ببیند. با ساختن فیلم سگ آندلوسی در سال 1928 در بیان افکار سورئالیستی‌‌اش به موفقیت عظیم می رسد. این فیلم را با همکاری دوستش سالوادور دالی نقاش بزرگ سورئال اسپانیا می سازد که انقلاب سورئالیستی را وارد هنر هفتم می کند.این فیلم را با سرمایه مادرش می سازد. گر چه نیمی از سرمایه را در میکده ها به باد می دهد ولی مادرش هرگز فیلم را ندید او از ابتدا دوست نداشت پسرش فیلم سازی کند . فیلم سگ آندلسی 9 ماه روی پرده ماند و به فروش و شهرت افسانه ای دست یافت. دومین فیلم اش عصر طلایی در سال 1929 با همکاری دالی به نگارش در می آورد اما با ظهور گالا الوارد زندگی دالی وضع آشفته ای به خود می گیرد و بونوئل فیلم را به تنهایی می سازد فیلم در پاریس به نمایش داده می شود که مورد حمله‌ی راستی های افراطی قرار می گیرند و توقیف می شود در سال 1934 باجیان روکار ازدواج می کنند و نوامبر همان سال فرزند اولش خوان لوئیس به دنیا می آید بسیاری از پروژه های او به خاطر جنگ ها ی داخلی اسپانیا معوق می ماند. در سال 1938 به هالیوود می رود تا در اجرای پروژه هایی که به نفع جمهوری اسپانیا است نظارت کند. یک سال بعد به عنوان مدیر دوبلاژ شرکت وارنر کار می کند بعد بیکاری باعث می شود به فکر ساختن فیلم در مکزیک بیفتد. فیلم های او گر چه بیشتر به محتوا می پردازد اما فرم کارهایش روی کارگردانان دیگر تاثیر می گذارد، حتی هیچکاک بزرگ شیفته فیلم تریستانا می شود. بونوئل برای ساخت اکثر فیلم هایش از تجربیات زندگی اش بهره می گیرد. در فیلم شبح آزادی صحنه ای از ارتباط جنسی پسری با عمه اش را در کوپه‌ قطاری دیده است. مراسم تدفین که در کودکی می بیند در پایان فیلم بلندی های بادگیر بازسازی می کند. دوران کودکی بچه های روستایشان برای چشم چرانی از سوراخ کلید در حمام به زن ها نگاه می کردند که در فیلم LE »او« به کار می گیرد او به عمق شخصیت ها رسوخ می کند و شخصیت های ماندگاری را می آفریند و روی کارگردانان زیادی تاثیر می گذارد او شخصیت هایش را می کاود. روان شناسان زیادی فیلم های او را تجزیه و تحلیل می کنند. کارل گوستاویونگ روان شناس آلمانی فیلم سگ آندلسی را نمونه‌ای جالب از جنون جوانی می داند. در فیلم LE »او« به تجزیه و تحلیل روانی افرادی که دچار پارانویا هستند می پردازد. همان طور که شاعران شاعر به دنیا می آیند این افراد هم ذاتا بیمار هستند در صحنه ای شخصیت اصلی فیلم سعی دارد از ترس، میله بافتنی را در سوراخ کلید فرو برد تا چشم موجودات خیالی را کور کند. ژاک لاکان فیلم را به همراه 52 روانکاو می بیند و فیلم را برای دانشجویانش به تحلیل در می آورد. فیلم هایی هم در مورد مسائل جنسی می سازد که البته مسائل جنسی جزئی از دغدغه های ذهنی او هستند. سورئالیست ها به بیان ضمیر ناخودآگاه می پردازند که روان شناس اطریشی، زیگموندفروید آن را مورد بررسی قرار داده است ؛ درسکانسی از سگ آندلسی جوانی عاشق برای رسیدن به دختر دست به کارهای عجیب و مضحک می زند که معنای فرویدی آن در فیلم آشکار می شود. خود بونوئل هم کتاب های فروید را در جوانی خوانده است و مسائل جنسی در فیلم های او رواج دارد. او از کوتوله ها در فیلم هایش استفاده می کند و می گوید کوتوله ها این موجودات با هوش از نیروی جنسی قوی برخوردارند. کوتوله ها در فیلم های بونوئل جزء فاکتورها به شمار می روند. هر چند بونوئل می گوید که با روان شناسی و روانکاوی میانه ای ندارد اما بهترین دوستان بونوئل روانکاوهای بزرگی بودند. مبارزه علیه نظام کلیسایی و خرافات مذهبی و نپذیرفتن منهیات جنسی مضمون مستمر آثار اوست اما توسل به رویا به مثابه واقعیت برتر یکی از خصوصیات دائمی فیلم های بونوئل به شمار می آیند. او واقع گرایی عادی و مبتذل طرد می کند و بعدها نیز با ادعای نئورئالیست ها مبارزه می کند و می گوید سینما نوعی شعر ، نوعی جابجایی و تغییر شکل واقعیت است. سینما بالقوه از قدرت بیدادگری، طغیان گری و براندازی برخوردار است. بونوئل می افزاید: کافی است که پلک سفید پرده سینما پرتوی ویژه خود را منعکس کند تا دنیایی را منفجر کند. به عقیده پل الوار نشان دادن و عیان نادیده ها وظیفه شعر است و بونوئل یک سینماگر شاعر است. از دیگر دغدغه های او مسائل مربوط به مردمان فقیر نشین است او با فیلم جذابیت پنهان بورژوازی جامعه فاسد بورژوا را زیر سوال می برد و با ساختن فیلم زمین بی نان به منطقه‌ای شدیدا دور افتاده و عقب مانده می پردازند همچنین به خاطر فیلم فراموش شدگان که تصویری از محرومیت های فراموش شده مکزیک است جایزه بهترین کارگردانی جشنواره» کَن« و جایزه بین المللی منتقدان را در سال 1951 می گیرد بعد از این موفقیت درهای زیادی به رویش باز می شود و میتواند با آزادی بیشتری کار کند. او می گوید: آزادی در تو فقط شبحی مه آلود است که در پالتویی خیالی در فضا جولان می دهد. به سراغ آثار گالدوس می رود که تمام آثارش را در دوران دانشجویی خوانده است به نظر او گالدوس به بزرگی داستایوسکی و بالزاک است. البته امروزه بعد از سروانتس، گالدوس مشهورترین نویسنده اسپانیایی است با اقتباس ناسارین اثر گالدوس بر خلاف دوستدارنش مستقیما با مذهب درگیر می شود. او با آثاری چون ویردیانا، تریستانا، شمعون و صحرا، بسیاری از موضع های مذهبی را در فیلم هایش می گنجاند. او تصمیم می گیرد آثاری چون خرمگس، جانی سلاحش را برداشت، سرزمین تاتارها، زیر آتشفشان، مکان بی مرز، زندگی نقاش اسپانیایی فرانسیس گویا را به فیلم در بیاورد که در حد پروژه باقی می ماند. بونوئل در تمام زندگی اش دنبال حقایقی بود که بر کارگردان ها چشم پوشیده است و خطاب به دوستش کارلوس فوئنتس می گوید : حاضرم تا لحظه مرگ با کسی که دنبال حقیقت است همراه شوم و حاضرم تا سرحد مرگ با کسی مخالفت کنم که ادعا می کند حقیقت را یافته است. در مورد نابغه‌ی اسپانیایی آن قدر می توان نوشت که روزنامه و نشریات زیادی را پر کند اما به یاد داشته باشیم که او از نشریات و رسانه های جمعی نفرت دارد و فقط آرزو می کند : وقتی که مُردم دلم می خواهد با وجود این که از رسانه های جمعی نفرت دارم هر 10 سال یک بار از میان مرده ها بیرون بیایم چند روزنامه بخرم آن ها را زیر بغل بگیرم و کورمال کورمال به قبرستان باز گردم و از فجایع این جهان با خبر شوم سپس با خاطر آسوده در بستر امن گور دوباره به خاک بروم و بدین ترتیب سال 1983 بونوئل به خواب عمیقی فرو رفت.

  • نویسنده

فرانچسکو رزی کارگردان ایتالیایی در 92 سالگی بامداد روز شنبه ۱۰ ژانویه ۲۰۱۵ در خواب درگذشت.
فرانچسکو رزی ۱۵ نوامبر ۱۹۲۲ در ناپل ایتالیا متولد شد. پدر او که یک عکاس آماتور بود، علاقه به دوربین را در فرانچسکو برانگیخت.
در دانشگاه به تحصیل حقوق پرداخت اما آن را نیمه‌کاره رها کرد و به کار تصویرگری کودک مشغول شد. پس از مدتی همکاری خود را با رادیو ناپل آغاز و در مقام نمایشنامه‌نویس و کارگردان و گاه بازیگر و تهیه‌کننده فعالیت کرد. او به همراه فرانکو زفیره لی از سوی لوکینو ویسکونتی به عنوان دستیار کارگردان انتخاب شد و در خلق فیلم زمین می لرزد یکی از نخستین آثار تاثیرگذار سینمای نئورئالیسم ایتالیا که در سیسیل فیلمبرداری شد قدم به دنیای سینما گذاشت او دستیاری شماری از دیگر کارگردانان نامدار را نیز بر عهده داشت؛ از جمله رافائلو ماتاراتزو (شکنجه، ۱۹۵۰)، میکل‌آنجلو آنتونیونی (شکست خوردگان، ۱۹۵۳) و ماریو مونیچلی (ممنوع، ۱۹۵۴).رزی از اواخر سال 1956 با همکاری ویتور گاسمن توانست اولین فیلمش را که اقتباسی از نمایشنامه ای از ژان پل سارتر بود، جلوی دوربین برد و فیلم به یاد ماندنی "کین " را در سال 1957 به تصویر کشید رزی پس از فعالیت های پی در پی در زمینه سینما و با کسب تجربه و کارآموزی از بزرگان سینمای ایتالیا در سال 1958 نخستین کار مستقل خود "مبارزه " در ایران مشهور به فریاد را ساخت . دستفروشان " در1959 نیز فیلمی همسطح و هموزن مبارزه بود فیلم سالواتوره جولیانو در سال 1961 که غیر از رزی ، رارزی ، سوزوچکی دامیکو و... فیلمنامه اش را نوشته بودند، توانست با حضور انبوهی از بازیگران غیر حرفه ای که تمام صحنه هایش در سیسیل فیلمبرداری شده بود، رزی را به عنوان سینماگری دانا در ایتالیا ودنیا بشناساند.دستها روی شهر در1963 که در آن "روداستایگر" به ایفای نقش پرداخت ، عمیقا بررسی فساد و انحطاط در ناپل را موضوع خود قرار داده بود.لحظه حقیقت در سال 1965 اولین فیلم رنگی رزی به حساب می آید
مردان مخالف در سال 1970 فیلمی است که رزی با آن به قلمروی آشنای خودش در سینما باز می گردد و به بیان روابط میان فرد با اولیای امور در دوران جنگ جهانی اول میپردازد...یکی از شاخصه های دیگر رزی این است که او از آدمهای واقعی در فیلمهایش در مقام بازیگر استفاده می کند. در فیلم سالواتوره جولیانو، نقش مادر جولیانو را مادر واقعی او بازی کرد و در ماجرای ماتئی ، بسیاری از رفقا و همکاران انریکو ماتئی به ایفای نقش پرداختند...در فیلم اجساد والا1975 که داستانش در یک کشور خیالی می گذرد، چند قاضی و دادستان برجسته ایتالیایی ترور میشوند.یک بازرس باهوش و توانا و در عین حال درستکار )لینو ونتورا( مامور رسیدگی به پرونده قتلها می شود. تماشاگر در طول تماشای فیلم همواره می اندیشد، قاتل شخصی است با انگیزه فردی که احتمالا در پی انتقام است ؛ اما بازرس معتقد است کسانی به دنبال اهدافی سیاسی در پشت این جنایات هستند و...رزی در سال 1979 توانست یکی از زیباترین فیلمهایش "مسیح در ابولی توقف نکرد" را براساس خاطرات کارلو لوی )نویسنده ضد فاشیست ایتالیا که سه سال در جنوب ایتالیا در تبعید بود به تصویر بکشد.این فیلم که در اصل به عنوان سریال تلویزیونی چهار ساعته ساخته شده بود، شکل گیری عشق و علاقه لوی به روستاییان دور مانده از همه چیز و فرهنگ آنان را بیان می کند که معتقدند مسیح هرگز در ابولی ساکن نشده است و فقط از آن عبور کرده است.یک فیلم جذاب و در برخی صحنه ها بسیار زیبا، با حسی تاثیرگذار از جزییات تاریخی و بینش اجتماعی...فیلم سه برادر1981 رزی نیز زمانی که به نمایش عموم درآمد، با استقبال بی نظیری رو به رو شد. مساله تروریسم دستمایه اصلی داستان کوتاه آندری پلاتونوف در این فیلم است.یکی از سه برادر، قاضی دادگاه و مسوول رسیدگی به یک پرونده ترور است . او اینک برای تشییع جنازه مادرش به روستای زادگاهش برگشته است . برادر دیگر کارگر کارخانه است و سومی مددکار اجتماعی است و دایما دچار کابوس هایی مربوط به آینده است.رزی درباره سه برادر گفت : من تصور می کنم اتخاذ موضع واضح و صریح از جانب من درباره تروریسم ضروری است ؛ چرا که درباره این مساله ابهام فراوانی در زمینه اظهار نظر از جانب روشنفکران به چشم می خورد. ما باید درباره این مساله صراحت داشته باشیم . تروریسم عملی واقعا غیر سیاسی است ؛ زیرا تروریسم ، جنایت است و جنایت و آدمکشی، کاری سیاسی نیست. وقایع یک قتل از پیش اعلام شده " در سال 1986 ، اقتباس آزاد فرانچسکو رزی در مقام یک سینماگر از اثر گابریل گارسیا مارکز است . نوشته ای از نویسنده "صد سال تنهایی " با کارگردانی رزی که سعی داشته است با ارائه کارهای متفاوت خود به جنگ با سیاستمداران سودجو برخیزد و بر میزان آگاهی مخاطبانش بیفزاید... آنچه را بصراحت بگوید که هست..."پالمرو را فراموش کن " فیلمی است که رزی با آن به موضوعات سیاسی رجعت می کند. قهرمان این فیلم یک سیاستمدار امریکایی است که می کوشد با قانونی کردن مواد مخدر به سلطه مافیا در شهر پایان بخشد؛ اماهمچون دیگر آدمهای فیلم هایش او نیز در واقع در یک نبرد شکست خورده ، عازم جنگ است.رزی معتقد است واقعیت آن قدر غنی است که احتیاجی به خیال پردازی ندارد و فقط باید تجزیه و تحلیل شود.
رزی در سال ۱۹۷۲ فیلم «ماجرای ماتئی» را ساخت. این فیلم درباره سقوط هواپیمای شخصی انریکو ماتئی، مدیر یک کمپانی نفتی در پرواز از سیسیل به میلان است. رزی در این فیلم به موضوعاتی مانند قدرت‌های نفتی، کاپیتالیسم و اقتصاد جهانی می‌پردازد. «ماجرای ماتئی» برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد.
فرانچسکو رزی گفته است: «من همیشه ضرورت ساخت فیلم‌هایی را حس کردم که به درک واقعیت امور کمک کند: واقعیت سیاست، اقتصاد و همین طور جامعه جنایتکار که کاملاً به هم پیوسته‌اند. این موضوعات امروز درهم‌تنیده‌تر و برای همین نگران‌کننده‌ترند.»
مارتین اسکورسیزی گفته است: رزی مانند توفانی است که ناپاکی‌ها را با خود می‌برد
او از سال ۱۹۹۷ به این‌سو به تئا‌تر روی آورده بود. بسیاری از کارگردانان سینما از کوستا گاوراس و فرانسیس فورد کاپولا تا مارتین اسکورسیزی، اولیور استون و کن لوچ از شیوه فیلمسازی فرانچسکو رزی تأثیراتی پذیرفته‌اند.
جوایز :
۱۹۶۲ _ خرس نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم برلین برای بهترین کارگردان «سالواتوره جولیانو»
۱۹۶۳ _ شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز «دست‌ها روی شهر»
۱۹۷۵ _ نخل طلایی جشنواره فیلم کن برای بهترین فیلم «ماجرای ماتئی»
۱۹۷۹ _ جایزه طلایی جشنواره فیلم مسکو برای بهترین فیلم «مسیح در ابولی توقف کرد»
۲۰۰۸ _ خرس طلای افتخاری فستیوال برلین
۲۰۱۲ _ شیر طلای افتخاری فستیوال ونیز

  • نویسنده

پیر پائولو پازولینی

پیر پائولو پازولینی ، شاعر نویسنده ، منتقد و سینماگر برجسته ایتالیایی در طول عمر نسبتا کوتاه خود ، آثار بسیاری در زمینه سینما و ادبیات خلق کرد و تاثیر عمیقی بر فیلمسازان نسل پس از خود گذاشت .

با اینکه بسیاری پازولینی را در زمره مهم ترین شاعران و نویسندگان ایتالیا می دانند ، اما وی در ایران بیشتر به عنوان یک سینماگر شناخته شده است . 
او از کارگردانان کمتر شناخته شده سینمای ایتالیاست ولی هیچ چیزی از بزرگانی چون جوزپه تورناتوره ، فدریکو فلینی و دیگران کم ندارد. در میان آثار هنری پازولینی بیشتر از کارگردانی ، نگارش سناریو و طرح داستان وجود دارد.پازولینی در طول ۵۳ سال عمر خود بیش از ۴ سناریو و طرح نوشت که موفق شد ۲۶ طرح را شخصا به تصویر در بیاورد . او در ۵ فیلم نیز به ایفای نقش پرداخت . 
پازولینی در اکثر فیلمها و طرحها و سناریو هایش بیانگر موضوعات اجتماعی ، دغدغه های مردم ، برخورد نسلهای پس از جنگ بود با آنچه بر سر ایتالیا آمده و آنها نمی توانستند این حقارت را هضم یا حتی درک کنند. همین علاقه بیش از حد او به مسائل اجتماعی باعث گرایش او به سمت ساخت فیلمهای مستند شد.
پازولینی در یک خانواده اشرافی و ثروتمند که پدرش به عنوان یکی از اشراف زاده های بولونیا و مادرش از رعایا بود در سال ۱۹۲۲ به دنیا آمد . 
او در هفت سالگی به شعر گفتن پرداخت و نوشتن را در سنین نوجوانی آغاز کرد.
او هیچگاه موفق نشد تحصیلات خود را به اتمام برساند و در عوض به شغل معلمی در محله های فقیر نشین و کارگری پرداخت و نوشتن داستانهای کوتاه را در همان زمان آغاز کرد ، بعدها پازولینی در کنار نگارش داستانهای کوتاه به نوشتن رمان پرداخت . او تمام عمرش را در میان مردم عادی به زندگی پرداخت و هرگز کنت نماند.
درباره سبک سینمایی و شعری پازولینی گفته شده که به هیچ سبک خاصی وابسته نیست . در سینما دارای نگاهی ویژه و رمز آلود بوده و به سینمای شاعرانه و تجلی شعر در سینما اعتقاد داشت . خود درباره سبک سینمایی فیلمهایش چنین می گوید : همه کارهای من از نظر سبکی ناخالص هستند . من سبک واقعا شخصی ندارم هرچند که سبکم به سادگی قابل تشخیص است . اما این به خاطر این نیست که اسلوب خاصی ابداع کرده ام اگر تکه ای از یک فیلم مرا ببینید ، تنها از لحن آن بلافاصله می فهمید که ا زمن است ، اما نه به این خاطر که من هم مثل چارلی چاپلین یا ژان لوک گدار سبک خاصی دارم . سبک من از ترکیب و آموزش سبک های گوناگون پدید آمده است .
فیلم های پازولینی چنانکه منتقدان اشاره می کنند، ریشه در فرهنگ ایتالیا دارد و همین وابستگی به فرهنگ ملی و بومی ، درک آثار او را برای منتقدان انگلیسی و آمریکایی دشوار ساخته است. سینمای پازولینی ، سینمایی است حماسی و اسطوره ای که به شدت با جنسیت و ارزش های دهقانی در هم آمیخته است. 
پازولینی در سال ۱۹۵۵ فیلمنامه « شبهای کابیریا » را برای فدریکو فلینی فقید می نویسد و بهاین ترتیب همکاری او با کارگردانان نئورئالیست سینمای ایتالیا آ؛از می شود. بعد ها او توانست همکاری خود را با مائورو بولون یی نی نیز ادامه دهد . در کارنامه بازیگری پازولینی علاوه بر بازی در فیلمهای خود ایفای نقش در دو فیلم از کارلو تینرانی نیز وجود دارد. پازولینی علاوه بر نگارش فیلمنامه به تدوین ، فیلمبرداری و نیز آهنگسازی آثار سینمایی پرداخت و در سال ۱۹۶۱ برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشست و « باج خور» را ساخت. 
از آثار او می توان به « انجل به روایت متی » محصول ۱۹۶۴ ، « اودیپ شهریار» ۱۹۶۶ ،« خوکدانی » ۱۹۶۹ ، « دکامرون » ۱۹۷۰، « سالو» ، « ۱۰روز سودوم» و ... اشاره کرد.
پازولینی برای ساخت فیلم انجیل به روایت متی که مراحل ساخت آن سه سال طول کشید ، از سوزانا – مادرش – برای ایفای نقش مادر مریم استفاده کرد ، و شاید بتوان رعیت بودن مادرش و ازدواج با یک کنت را دلیل اصلی انتخاب او برای ایفای نقش دانست. در هنگام تهیه این فیلم که به روایت زندگی مسیح به صورت مستند می پردازد و گاه داستان گویی های پازولینی در دل این فیلم حال و هوایی خاص به فیلم می بخشد.انجیل به روایت متی در جشنواره ۱۹۶۴ ونیز برنده جایزه ویژه ء هیأت داوران شد.
از طول سه سال ساخت این فیلم یک فیلم مستند سینمایی تهیه شده است که به اعتقاد منتقدان از خود فیلم اصلی بهتر است.
دکامرون فیلم دیگر او فیلمی خوش ساخت و سرگرم کننده است که در ۸ اپیزود ساخته شده است که کل داستان در قرن چهاردهم میلادی اتفاق می افتد. اپیزود قتل یک جوان به دست سه برادر متعصب بسیار جالب از آب در آمده است . این فیلم ۱۱۱ دقیقه ای در سال ۱۹۷۱ در جشنواره برلین موفق به دریافت جایزه مخصوص هیئت داوران جشنواره شده است. 
سالو یا صد و بیست روز در شهر فساد(سدوم) آخرین اثر این شاعر، فیلسوف و سینماگر شهیر ایتایایی است. داستان فیلم از نوشته های مارکی دوساد، نویسیسنده مشهور فرانسوی است و فیلم نامه را هم پازولینی به کمک رولان بارت نوشته. داستان فیلم در۱۹۴۴ و چهار ماه آخر حکومت فاشیستی ایتالیا اتفاق می افتد. ایتالیا در دست متفقین افتاده و آنچه از حکومت فاشیستی بر جای مانده به «جمهوری سالو» واقع در منطقه کوچکی در شمال ایتالیا، محدود می شود . چهار تن از سردمداران محلی: یک دوک، یک اسقف، یک دادستان و یک رئیس جمهوردست به بازداشت گسترده جوانان میزنند و از آن بین هشت دختر و هشت پسر سالم و جذاب را بر می گزینند و به همراه مزدوران فاشیست، خدمتکاران و یک نوازنده پیانو و سه زن نقال (که با حکایت کردن ماجراهای جنسی خودشان اشتهای شهوانی جمع را بالا می برند) در ویلایی دورافتاده گرد هم می آیند .
نقالی سه زن شامل محفل دیوانگی، محفل مدفوع و محفل خون است که پس از اتمام هر حکایت اسیران به انجام آنچه در حکایت ذکر می شود مجبور می شوند . در نهایت چهار مرد به ترتیب در موضع ناظر قرار میگیرند و شکنجه هایی که سه نفر دیگر بر سر اسرا می آورند را تماشا میکنند.
فیلم در سال ۱۹۷۶ اکران شد و غوغایی به پا کرد. مجله معروف هاستلر که در آن دوران در اوج بود از پشت صحنه های فیلم عکس های تکان دهنده ای چاپ کرد. اکران فیلم در کشورهای مختلف ممنوع یا سانسور شد. فیلم اثری درخشان است. ساخته شده تا بیننده از دیدنش منزجر شود و در این امر بسیار موفق عمل کرده. سکانس های غیر متعارفی شامل انسانهایی که چون سگ در بندند و واداشته شده اند که عوعو کنان گوشت خام بخورند، ازدواج دو جوان که هفت ساقدوش و هفت ینگه برهنه آنان را همراهی می کنند و واداشته می شوند که در جلوی چشم چهار سردمدار آمیزش کنند، مجلس نجاست خاری و شکنجه در حیاط ویلا از منحصر به فردترین صحنه های تاریخ سینما هستند. نماهای شکنجه و نجاست خاری عموما نمای دور هستند تا تاثیر مهوعی بر بیننده بگذارند. تمام صحنه ها با طنزی تلخ خلق شده اند و بیان صحنه های درد آور در آرامش کامل بیشترین تاثیر را دارد. 
خشونتی که پازولینی در این فیلم از طریق روابط جنسی و سادیسم به آن دست پیدا کرده به لحاظ پرداخت هم ردیف کارهای پکین پا، و حتی فراتر از آن است، چنانکه می گویند آلمانها پازولینی را به خاطر این فیلم کشتند.
پازولینی به دو دلیل امروزه برای خود ایتالیایی ها نیز ناشناخته محسوب می شود اول کشته شدن او در سن ۵۳ سالگی و نیز جشنواره ای بودن فیلمهای او. 
دغدغه ء اکثر آثار پازولینی چه در زمینه سینما و چه داستان برخورد قشرها ی مختلف جامعه ، کاستی ها ، ظلم ثروتمندان بر فقرا و مضامین اجتماعی دیگر می باشد و این سبک ساخته ها بیشتر به درد جشنواره ها می خورد تا اکران های سراسری. 
علیرغم اینکه هیچ کدام از فیلمهای او در ایران به نمایش عمومی در نیامدند ، ولی منتقدان و مطلعان جدی سینما در ایران با او و آثارش آشنایی دارند.
تقریبا به جز کتاب «پازولینی» نوشته ای از «والد استک» به ترجمه بهمن طاهری که به همت شمیم بهار در مجموعه سینما منتشر شد و اکنون نایاب است و فیلمنامه« پدر وحشی» ، تقریبا هیچ کتاب دیگری درباره این فیلمساز به زبان فارسی وجود ندارد.
یقینا گرایش های هم جنس گرایانه و دیدگاهای مارکسیستی پازولینی عامل اصلی بی توجهی محافل رسمی نشر و سینمای ایران به این سینماگر سرشناس بوده و محدودیت هایی در زمینه نشر آثار او فراهم آورده است . 
پازولینی قبول ندارد که سینما تنها تصویر است . به عقیده او سینما ، یک تکنیک سمعی بصری است که در آن صدا و کلام هم به اندازه ء تصویر اهمیت دارد . 
سرانجام پیر پائولو پازولینی شاعر، نویسنده ، منتقد ، آهنگساز، تدوینگر و کارگردان فقید سینما در ۱۹۷۵ در سن ۵۳ سالگی در یکی از مراکز تفریحی رم از سوی دو نوجوان ترور شد و قبل از اکران آخرین اثرش یعنی ۱۲۰ روز سودوم درگذشت و آرزوی او در مورد ساختن فیلمی درباره سقراط عملی نشد .

  • نویسنده

فیلم اسب تورین رو بلا تار کارگردان بنام مجارستانی در سال 2011 کارگردانی کرده. فیلم درباره یک هفته از زندگی یه پدر و دختر بهمراه اسبشون در یک خانه است. این فیلم ببهترین شکل ممکن و خیلی ساده روزمرگی و تکراری بودن زندگی رو بتصویر کشیده همه چیز مدام تکرار میشه تا جایی که حتی اسب این خانواده هم خسته میشه اما هیچ راهی برای خلاسی از این تکرار نیست در این فیلم دیالوگ کم استفاده شده چراکه در زندگی که همه چیش تکراری میشه حرفی هم برای گفتن وجود نداره. اگر ما بزندگی خودمون هم نگاه کنیم می بینیم که این تکرار و روزمرگی در زندگی بیشتر ما هم وجود داره بیشتر کارها رو ما هر روز انجام میدیم بدون هیچ تغییری و بلا تار این افت زندگی رو خیلی خوب بتصویر کشیده. 

این دیالوگ در اول فیلم گفته میشه
فردریک نیچه (فیلسوف آلمانی) با قدم های سریع .از دانشکده ی کارلو آلبرتو خارج شد شاید قصد پیاده روی داشت، یا شاید می خواست به اداره ...پست برود تا نامه هایش را جمع کند در نزدیکی او، یا شاید خیلی دور از او یک درشکه چی با اسب سرکش اش مشکل داشت او هر چه تلاش می کرد اما اسب حرکتی نمی کرد سرانجام گفت: جوسپه؟ کارلو؟ اتوره؟ کاسه صبرش لبریز شد و اسب را شلاق زد نیچه از میان ازدحام مردم جلو رفت و به این صحنه ی وحشیانه خاتمه داد درشکه چی از شدت خشم، کف بر لب آورده بود نیچه -با سبیل هایی پرپشت و ضخیم- ناگهان به داخل درشکه پرید و در حالی که بغض گلویش را می فشارد .دستش را دور گردن اسب انداخت همسایه اش او را به خانه برد دو روز تمام بر روی کاناپه،خاموش و ساکت دراز کشید تا این که زیر لب آخرین کلمات لازم را گفت :مادر، من احمقم و پس از آن، ده سال آرام و مجنون زندگی کرد
اسب تورین
  • نویسنده

بلا تار

آشیانه خانوادگی (1977)
بیگانه (1981)
مردم پیش ساخته (1982)
تقویم خزان (1985)
نفرین (1988)
تانگوی شیطان (1994)
هارمونی‌های ورکمایستر (2000)
مردی از لندن (2007)
اسب تورین (2011)

  • نویسنده