" /> نقد و برررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۸ - اینستا گرام ها
    تشکر

۷۸ مطلب با موضوع «معرفی فیلم» ثبت شده است

:فیلمی که باید تمام علاقمندان به پول باید ببینند
ی قاچاقچی هرویین تو رومانی بود که جایگزین اشرف شده شده بود.یعنی با کمک عواملی از حکومت در ایران هرویین را به اروپا و امریکا صادر میکرد.کارش بسیار تمیز بود او حتی با قول عدم پخش در رومانی همکاران خوبی در پلیس و دادستانی رومانی هم داشت.در امد او هنگفت بود و این بلای جان او بود چنانکه بلای جان تمام بورژواهاست. هر انسانی با حتی دو سه میلیون دلار پس انداز میتواند بازنشسته شود و بهترین زندگی را داشته باشد.ولی دو چیز مانع است حرص و اعتیاد به پول در اوردن.در مورد قاچاقچیان مورد دوم مهمتر است چون همراه هیجان است و ادرنالین انها فقط با قاچاق کردن بالاتر میرود.انها هر روز کابوس میبینند که دستگیر شدند یا در درگیری با پلیس کشته میشوند و این لذت زندگی انان است(جذابیت پنهان بورژوازی).در مورد رفیقمان گرچه تمام پلیسهای احمق اروپا رو دور زد وقتی خواست هیجان قاچاق به آمریکا رو امتحان کنه گیر اف.بی.ای افتاد.
ی نکته جالب فیلم این بود که رافائل کشور میراندا تو مشتشه ولی از ی تیکه گوشت بره نمیتونه بگذره( صحنه اخر فیلم).
برای توضیح بیشتر علاوه بر فیلم The Discreet Charm of the Bourgeoisie فیلم Blow را نیز ببیند.
فیلم زندگی واقعی George Jung اولین قاچاقچی کوکایین تو امریکاست.
لینک IMDB
فیلم جذابیت های پنهان بورژاوازی
  • نویسنده

خلاصه ی فیلم:لوکاس مربی یک کودکستان در روستای کوچکی در دانمارک است، اومردی تنهاست که تمام عمرش در نبرد برای گرفتن حق حضانت پسر خود بوده است. زندگی لوکاس آرام آرام بهتر می‌شود او عشقش را پیدا می‌کند و خبرهایی از پسرش می‌شوند اما ناگهان اتفاقی زندگی او را زیر و رو می‌کند...

محصول کشور:دانمارک

کارگردان داستان رو در نیمه اول فیلم به زیبایی شخصیتهای فیلم و روابط انسانی رو به نحوی زیبا و مستندگونه نشون میده و در اغلب لحظه ها کارگردان تمرکز بر شخصیت محوری ویژگی‌های روانشناختی اثر کاملا درونی و سزاوارانه نشان داده می‌شود .
شیوه گزارشی ابتدایی همراه با تغییر لحن در نیمه دوم داستان در شیوه شخصیت‌پردازی و پیشبرد درام سبب می‌شود مطالعه روانی شخصیت زمینه بروز کافی و جذابی داشته باشد. اما تاکید درام فیلم به همان تقابل تئو و لوکاس باز‌می‌گردد. تئو همانطور که در بخش‌های ابتدایی فیلم می‌بینیم از آن دسته آدم‌هایی است که جسارتشان در برخورد با اطرافیان تهوع‌آور است. در همان ابتدای فیلم متوجه می‌شویم دائما با همسرش جدال دارد و کلارا از صدای مهیب پدر و مادرش به لوکاس پناه می‌برد، منتها در بخش انتهایی به شکل انزجارآفرینی مثل افراد ترسو کنار همسرش نشسته است و بازهم نمی‌خواهد نجوای بی‌گناهی لوکاس را از زبان خودش بشنود. شاید نهیب لوکاس به تئو در آن صحنه کلیسا نهیبی آسمانی است که در زندگی حقیقی خودمان هیچگاه تاب شنیدنش را از دیگران نداریم. 
این فیلم بسیار زیاد شبیه فیلم شک (doubt) است...حتما این دو فیلمو رو ببینید!

فیلم the hunt

  • نویسنده

نقد فیلم :her
مخاطب her قشر خاصی از مردم نیست. می توانی مخاطب عام باشی و از آینده بشریت ذوق زده بشی و همراه با شخصیت فیلم ماجراجویانه با آن روبرو شوی. یا می توانی یک سینما دوست باشی و تحت تاثیر بازی خوکین فینیکس قرار گرفته و از کشش درام فیلم آن هم تنها با یک شخصیت متحیر شوی و از موسیقی و کلوزآپ های منطقی دوربین بدون حتی ذره ای خستگی ذوق زده شودی. یا یک روشنفکر که نگران آینده بشری هستی و با فلسفه بافی و نماد سازی به دنبال وجه پنهان فیلم باشی. چیزی که در همه ی آن ها یکسان است. ذاته فیلم است که اغلب در کلوزآپ تعریف می شود.فیلم نشان دهنده تنها شدن انسان مدرن است. شاید این موضوع خیلی کلیشه ای به نظر برسد. ولی تنها به این موضوع تکیه نمی کند. انسان مدرن را راضی از تنهایی خود نشان میدهد و درست است که انسان های فیلم her اغلب تنها هستند. ولی سرخوشند و زندگی راحت خود را دوست دارند. ساختمان ها و رنگ ها نیز نشان از یک دنیای سرد و کسل کننده را نمی دهند و برعکس آسمان خراش ها چشم نواز و مبهوت کننده اند و رنگ ها همگی شاد و روشن هستند. اما مخاطب از پس این دنیای به ظاهر زیبا کمبودهایی را حس می کند که مهم ترین آن عشق است. چیزی که در فلاش بک های ذهن تئودور شخصیت اصلی داستان قابل لمس است و به ذات بشر نزدیکتر. ولی عشق مکانیکی با یک سیستم عامل هر چقدر جذاب به نظر برسد فاجعه ای است و گناه ی نابخشودنی که پایان فیلم سندی بر این اتفاق است. چطور می توان با یک سیستم عاملی وصلت کرد که در یک سرچ ساده تمامی اطلاعات یک شخص را ذخیره می کند. یک چیز کامل و بدون نقص در مقابل یک انسان که ذاتش با خطا در آمیخته است.ما رابطه ی این دو را دوست داریم. به این رابطه یشتر به یک حس خوشایند نگاه می کنیم. حسی که به تنهایی ختم می شود.
تئودور زمانی که به این موضوع پی می برد. دوربین دیگر حالت سرخوشانه و آرامش قبلی را ندارد و همراه با مخاطب کنجکاوی می کند تا در پایان که از شخصیت جدا شده و همراه با انسان های تنهای دیگر نشان داده می شود با این تفاوت که شخصیت اصلی به این تنهایی در دنیای بی احساس مدرن پی برده است. ولی دیگران بی هدف غرق در لذت راحتی هایی هستند که این زمانه براشون تدارک دیده و این انسان های تکراری زمانی به خود می آیند که دیگر هیچ انتخابی ندارند. یک زندگیه راحت و بی درد سر. شما بودید کدام زندگی را انتخاب می کردید؟؟!!!

فیلم her

  • نویسنده

دندان نیش ( دندان سگ)

یورگوس لانتیموس

ما واقعیت دنیایی را که به ما ارائه می شود، قبول می کنیم.' این جمله را اِد هریس گرداننده تلویزیون نمایش واقعیت در 'نمایش ترومن' می گوید. و درست همان گونه که ستاره نمایشش به آنجا می رسد که ویژگیهای در تنگنای پیرامون خود را قبول کند، سه فرزند بالغ در اثر نمادین درخشان یورگوس لانتیموس، 'دندان نیش' اثری در باب انزواگرایی، نیز چنین می کنند. محبوس شده در ملکی دورافتاده در حومه شهر، ناتوان از دیدن آن سوی حصار چوبی پیرامون چمنزارشان، این سه جوان بالغ بی نام آگاهی شان از جهان، تمامی از طریق والدینشان دیکته شده است، والدینی که اطلاعات نادرست را به آنها می خورانند و راهی را برای القای تشویش از وحشتی که بیرون از خانه شان در کمین است، می یابند. زندگیشان قرنطینه وار است و وضعی زندان گونه دارد، زندگی ای مهار شده با دروغ، دروغ هایی گاه کوچک و به صورت مضحکی فی البداهه، مانند زبانی ساختگی که زامبی ها را گلهای زرد کوچک تعریف می کند، و دروغهایی گاه با برنامه ریزی موذیانه، مانند برادر ساختگی که مرگ تاسف بارش قرار می شود که به صورت داستانی هشدار آمیز مورد استفاده قرار گیرد. حقیقت در این سناریو ویروسی مخرب است

دندان نیش به نقطه ای می رسد که تاثیر والدین دیگر تضعیف گشته است، و فیلم به سوی منازعه ای میان آشوب و کنترل به پیش می رود، منازعه ای سخت، آزاردهنده و غالبا به صورت بی رحمانه ای مضحک.

دندان نیش

  • نویسنده

درونِ لووین دیویس
برادران کوئن

زیباییِ غریبی پیدا کرده است این آخرین ساخته‌ی برادرانِ کوئن. سینمای این دو همیشه با یک بدجنسی، با یک شیطنت که به نسبتی مشخص نثارِ ما و کاراکترهایشان می‌شد، در یادها می‌مانْد. آنچه انتظار نداشتیم حل‌شدنِ این بدجنسی و شیطنت در یک «شاعرانگی»، در یک لطافتِ ملانکولیک بود.

لووین دیویس را (اگرچه بی‌شباهت به همزادهایش در فیلم‌های پیشین نیست اما از آن‌ها جداست) تنها یک غریزه به پیش می‌رانَد. اینکه گیتارش را به دست بگیرد و آواز سر دهد. و درست در این لحظات است که «معجزه» آغاز می‌شود، باقی هرچه هست سوزِ سرماست و دربه‌دری‌ها و درهای مکرری که به رویش بسته می‌شود. و شاید به خاطرِ اوست که اینجا «داستان» (در نسبتِ آنچه برای فیلمی آمریکایی انتظار داریم، در نسبتِ آنچه برای فیلمی از کوئن‌ها انتظار داریم) تنها به مغزِ استخوان فروکاسته شده است. آنچه هست داستانک‌هایی دوار است از شرحِ دربه‌دری‌ها و بعد در میانشان این لحظاتِ جادو و معجزه. شهامت می‌خواهد (حتی اگر کوئن‌ها باشی) که وسطِ فیلم، «پیشبردِ» دراماتیکِ فیلمت را متوقف کنی و به‌جایش سفرِ برفیِ شبانه‌ای به شیکاگو بگذاری که به واقع چیزی در آن رخ نمی‌دهد و تنها بازتابی سوررئال است در میانِ انبوه پریشانی‌های لووین دیویس.

اما چه باک که آنچه در نهایت می‌ماند تصویرِ گویی ابدیِ اوست در سرما با آن کتِ نازک و گیتارِ در دست و گاه گربه‌ای در بغل و امیدِ اینکه جایی بیابد و فقط بخواند و بخواند.

درون لووین دیویس

  • نویسنده

زیر دریایی
وولف گنگ پیترسون
سال 1942 در اوج جنگ جهانی دوم یک زیردریایی آلمانی به شکلی همه جانبه درگیر نبرد آتلانتیک است. ماموریت این زیردریایی ، نابودی ناوگان دریایی انگلیسی هاست. این ناوگان شامل یکسری کشتی جنگی می شود. زیردریایی آلمانی به گونه ای ساخته شده که توانایی انهدام تجهیزات زیادی را داشته باشد؛ اما وقایع جنگ را نمی توان از قبل پیش بینی کرد. بزودی این زیردریایی مجبور به شکست های سنگین می شود. ماجرای زیردریایی در حقیقت قصه یکی از این کشتی ها و خدمه آن است. این زیردریایی راهی یک ماموریت غیرممکن و بزودی خودش هم به موجودی جاندار شبیه خدمه اش بدل می شود. خدمه کشتی تلاش می کنند مسائل پیرامون خود را درک کنند و از ایدئولوژی حکومتی که برایش خدمت می کنند اطاعت کنند.

فیلم سعی دارد نگاهی واقع بینانه و همراه با جزییات به ماموریت این زیردریایی و خدمه اش داشته باشد، زیردریایی ای که کشتی ها را از فرسنگ ها فاصله از دل آب دریا شکار می کند. فضای فیلم رئالیستی است و با یک طنز و شوخ طبعی سیاه همراه شده است. این فیلم یکی از معدود آثار سینمایی ساخته شده در آلمان است که تصویری غمخوارانه و توام با همدردی از جنگ ارائه می کند و در نمایش عمومی در کشورهای دیگر با موفقیت روبه رو می شود.

در دوران جنگ جهانی دوم ، زیردریایی ها وظیفه سخت ، سنگین و مهمی به دوش داشتند. به گفته مورخان ، حضور و کار در یک زیردریایی جزو رویاهای جوانان آن روز آلمان بود. از همین رو فیلم زیردریایی اولین محصول صنعت سینماست که به شکلی کامل به نمایش رمز و راز مربوط به این موضوع می پردازد. بخش اعظم قصه فیلم در فضای تنگ و تار (غارمانند) زیردریایی رخ می دهد. تماشاچی با شخصیت هایی سر و کار دارد که در آغاز ماجرا خیلی شسته رفته و موقر هستند؛ اما با گسترش قصه ، آنها به آدمهایی بدل می شوند که صورتشان را اصلاح نکرده اند و کم کم وارد دنیایی کابوس گونه می شوند. در این دنیای کابوس گونه آنها آدمهایی تهی ، روبات وار و بی روح هستند که هیچ شباهتی به آن آدمهای اول فیلم ندارند. قصه فیلم از زبان و دیدگاه یک خبرنگار جنگی آلمانی (هربرت گرونه مه یر) تعریف می شود. کاپیتان کشتی افسری فوق العاده باهوش و باتجربه است که بشدت نسبت به افراد تحت فرمان خود احساس مسوولیت می کند. به هر حال ، برخلاف خیلی از فیلمهای جنگی دیگر، این رهبر جنگی یک عقل کل و همه چیز دان نیست. او انسانی معمولی است که ممکن است اشتباه هم بکند (که می کند). خدمه کشتی هم گروهی آدم جوراجور و متفاوت هستند که بزودی متوجه می شوند زندگی شان تا چه حد به هم وابسته است.

فیلم زیر دریایی

  • نویسنده

دفن شده (Buried) محصول ۲۰۱۰
کارگردان : Rodrigo Cortés

رایان رینولدز در این فیلم نقش راننده کامیونی را بازی می کند که به خدمت ارتش آمریکا در کشور عراق در آمده است. اما پس از به هوش امدن، خود را درون یک تابوت چوبی به نظر دفن شده با یک فندک ، چاقو و موبایل،می بیند . او نمی داند که چه اتفاقی افتاده است و چرا اینگونه شده است!!!

فیلمی تماماً در اتاقکی 2 در 1 فیلمبرداری شده ، با یک بازیگر و با نور یک چراغ قوه...
اینکه کل مدت زمان 95 دقیقه ای فیلم " دفن شده " در تابوت باشد ، ریسکی است که شاید بسیاری از تماشاگران را از دیدن فیلم منصرف کند چون معمولا بخش عظیمی از تماشاگران علاقه ای ندارند یک فیلم ساکن را تماشا کنند ( که البته شخصیت اصلی هم آن پایین گیر کرده باشد! ) اما نکته ای که فیلم به تماشاگر ارائه می کند تنها تلاش برای رهایی از زیر زمین نیست، بلکه عکس العمل های یک فرد در زمان مواجه با مرگ است. " دفن شده " موقعیتی را در اختیار تماشاگر قرار می دهد که در آن می توان ترس و عاجز بودن از تصمیم گیری را در چهره شخصیت اصلی داستان مشاهده می کند ، اینکه در بیرون از این تابوت چه اتفاقاتی در حال افتادن است اصلا مهم نیست یا اینکه آن بالا جنگ یا صلح باشد اهمیتی ندارد، مهمترین مساله در چند متر پایین تر از سطح زمین یعنی جایی که یک انسان گیر افتاده است می باشد، جایی که یک فرد عادی تمرکز خود را از دست داده است و مرگ را در روبروی خودش می بیند.
- فیلم به خوبی توانسته است این ترس و نگرانی را به تماشاگر منتقل کند. 
-ایده ی خوبی که به خوبی نیز اجرا شده. 
-تعلیق به کار رفته در این فیلم فوق العاده است و بخش اعظم فیلم رو شامل میشه.
- همزاد پنداری ناخودآگاه با شخصیت فیلم واقعاً اجتناب ناپذیره.
- و بدون شک یکی از دلایل موفقیت این فیلم را باید در بازی خوب " رایان رینولدز " بدانیم ...
این فیلم جذاب را به تمام دوستداران فیلم خاص پیشنهاد میکنم...

فیلم دفن شده

  • نویسنده

یک فیلم خوب

Palermo Shooting

کارگردان: Wim Wenders
بازیگران: Campino, Giovanna Mezzogiorno, Dennis Hopper
ژانر: Drama

داستان فیلم، زندگی حرفه ای و خصوصی یک عکاس حرفه ای رو نشون میده که با افکار خاص خودش درگیره و برای اینکه به افکارش مسلط بشه به خودش مرخصی میده و به شهر "پالرمو" میره...
در این میان در یک شب در مسیر بازگشت و به طور کاملا تصادفی عکسی رو میگیره که سرنوشتش رو کاملا تحت تاثیر قرار میده و اون عکس چیزی نیست به جز یک "عکس ممنوع" که باعث تغییر روند زندگیش میشه...

فیلم در دو کشور آلمان و ایتالیا ساخته شده و یکی از کارهای بسیار خوب Wim Wenders هستش که خودش علاوه بر کارگردانی، از عکاس های بسیار خوب دنیاست و این تخصصش رو به خوبی میشه از نماهای دلنشین و فوق العاده زیبا و هماهنگ با فیلمنامه فهمید و از دیدن این فیلم لذت برد...

Palermo Shooting

  • نویسنده

فیلم در اینده ای نه چندان دور شروع میشه.جایی که بشر،بهمرگ و کهولت سن غلبه کرده."نمو" پیر مرد 118 ساله اخرین بازمانده از نسل فانی هستش که اخرین روزای عمرش رو در بیمارستان سپری میکنه و تصمیم میگیره داستان زندگیشو برای یک روزنامه نگار تعریف کنه
فیلم "اقای هیچکس" فیلم جاه طلبی هستش که میخواد از همه چیز حرف بزنه.کلی گویی و حجم مطالب به قدریست که "درخت زندگی" مالیک در برابرش یه فیلم ساده و جمع و جوره
خیلی از نظریه های علمی معروف مثل نظریه جهان های موازی،اثر پروانه ای،انتروپی(بی نظمی)،غیر خطی بودن زمان و ...تو روایت فیلم مورد اشاره قرار میگیرن و در واقع تاثیرشونو رو داستان میزارن.اما احتمالا تم اصلی فیلم،انتخاب باشه.اینکه جقدر یه انتخاب میتونه مسیر زندگی رو عوض کنه
فیلم ارجاع مستقیم و روشنی هم به "شانس کور" کیشلوفسکی کرده.نقطه عطف هردو فیلم و در واقع لحظه انتخاب شخصیت های اصلی در یک ایستگاه قطار رخ میده.لحظه ای که نمو باید بین پدر و مادرش یکی را انتخاب کند،با اون موسیقی زیبا،از لحظات زیبا و فراموش نشدنی سینماست
البته نوعی پارادوکس که شاید هم عمدی بوده تو جهان بینی فیلم به چشم میاد.از طرفی به ما گفته میشه انتخاب ما،سرنوشت ماست.از طرف دیگه تو سکانس "ابپز شدن تخم مرغ،تغییر دما و بارش بارون" شاهد نوعی جبر گرایی رو داستان هستیم

اما بلند پروازی های "ون دورمل" به همینجا ختم نمیشه.سکانس اخر که نمو به خبرنگار میگه "تو وجود نداری،تو فقط تصورات یه بچه نه ساله هستی"،این فرضیه به وجود میاد ایا تصاویری که دیدیم حقیقی بودند،اتفاقاتی که طول روز شاهدشونیم تا چد واقعی و تا چه حد ساخته ی ذهن ما هستند؟ موضوعی که نولان در فیلم "تلقین" هم به ان پرداخته بود
در هرصورت تماشای "اقای هیجکس" میتونه تجربه متفاوتی باشه
________________________________________________________________
Mr. Nobody
Jaco Van Dormael

  • نویسنده

مرد جدی(یک مرد جدی)
برادران کوئن

گربه‌ی شرودینگر زنده است یا مرده؟ دانشجوی شرقی لارنس (استاد فیزیک و این کاراکتر جدید کوئنی) ادعا می‌کند که این پارادوکس را خوب فهمیده ولی لارنس معتقد است بدون دانشی از «سیستمِ» ریاضیاتِ پشتِ آن فهم قضیه ممکن نیست. ولی حتی با این دانش هم تا کجا می‌توان پیش رفت؟ تا آنجا که به گرفتاری‌های هر لحظه زیاد شونده‌ی لارنس مربوط بشود به هیچ جا! حتی خاخامِ میانسال یهودی هم اذعان می‌کند که از کار و بارِ جهان (و خدا) هیچ نمی‌دانیم. کجا منطق است که کار می‌کند و کجا تصادف؟ منطق و تصادف، واقعیت و تقدیر، جنون و خرد به ندرت در سینمای کوئن‌ها مضامینی غایب بوده‌اند ولی باید اذعان کرد که هیچگاه نیز همچون در مرد جدی به صورتی تا این حد «جدی» همچون یک مساله طرح و بسط نیافته بودند.
مرد جدی که شاید به گونه‌ای غیرمنتظره کوئنی‌ترین فیلمی باشد که برادرها تا به حال ساخته باشند، دغدغه‌های همیشه حاضر و گاه پنهان در لایه‌لایه‌های فیلم‌های پیشین را به سطح می‌آورد، جمع‌بندی و در نهایت همچون مانیفستی عرضه می‌کند. همچون فیلم‌های دیگر اینجا نیز ژانر مساله‌ای حاضر است (تامل همچنان تاملی است از فراز تاریخ سینما) - مرد جدی به خانواده‌ی در بحران روی می‌آورد: خانه، کار، بحرانی در رابطه‌ی زناشویی، ... (به عنوان نمونه‌ای جدی و معاصر: فیلم‌های سام مندس) ولی باز انتظارها و قراردادها را به هم می‌ریزد. اینجا بحران رها از همه‌ی پس‌زمینه‌های اجتماعی‌اش تبیینی شخصی/درونی و یا تقدیری/متافیزیکی می‌یاید و یا اصلا به عنوان مساله‌ای توضیح نایافتنی در نهایت رها می‌شود. نمی‌دانیم که چه در پیش است و یا چرا رخ می‌دهد. این منطق در فیلمی که شاید بیش از هر فیلم دیگرِ آن‌ها در پسزمینه‌ای رئالیستی می‌گذرد می‌تواند پاسخ کوئن‌ها به مساله‌ی واقعیت نیز باشد: مرد جدی شاید به گونه‌ای متناقض رئالیسم باشد به روایت کوئن‌ها! این همچنین پرتره‌ای با جزئیات از یک فرهنگ کهن طبعا ناتوان از پاسخ به تناقض‌هایی چنین مرگ‌آور در این زمانه نیز هست.
کمتر فیلمی را می‌توان به یاد آورد که چنین باشکوه همزمان به بازسازی آیین‌های یک فرهنگ سنتی (اینجا پس‌زمینه‌ی یهودی کوئن‌ها) و در همان حال هجو و فاصله‌گیری از آن پرداخته باشد و البته با پیرنگی غنی و بسیار با جزئیات که آرام و با حوصله و با نظمی هندسی گسترش آشفتگی و بی‌نظمی را همچون کابوسی کافکایی نشان می‌دهد. و می‌ماند این سوال که چطور شد که به یکباره و غیرمنتظره به فیلمی از این دست در کارنامه‌ی دو برادر رسیدیم؟ - فیلمی که شایسته‌ی توجهی بسیار بیش از آن است که تا به حال به آن شده، شاید چون آنچنان که باید «گرفته» نشده - طبق منطقی که خود فیلم پیش می‌گذارد واقعا معلوم نیست! هر چیزی ممکن است. خاخام ناختنرِ فیلم حق دارد: هیچ چیز ملاک هیچ چیزِ دیگر نیست! حالا دیگر این هم یک استدلالِ کوئنی و هم یک استدلالِ رئالیستی است.

فیلم مرد جدی

  • نویسنده