نقد فیلم :her
مخاطب her قشر خاصی از مردم نیست. می توانی مخاطب عام باشی و از آینده بشریت ذوق زده بشی و همراه با شخصیت فیلم ماجراجویانه با آن روبرو شوی. یا می توانی یک سینما دوست باشی و تحت تاثیر بازی خوکین فینیکس قرار گرفته و از کشش درام فیلم آن هم تنها با یک شخصیت متحیر شوی و از موسیقی و کلوزآپ های منطقی دوربین بدون حتی ذره ای خستگی ذوق زده شودی. یا یک روشنفکر که نگران آینده بشری هستی و با فلسفه بافی و نماد سازی به دنبال وجه پنهان فیلم باشی. چیزی که در همه ی آن ها یکسان است. ذاته فیلم است که اغلب در کلوزآپ تعریف می شود.فیلم نشان دهنده تنها شدن انسان مدرن است. شاید این موضوع خیلی کلیشه ای به نظر برسد. ولی تنها به این موضوع تکیه نمی کند. انسان مدرن را راضی از تنهایی خود نشان میدهد و درست است که انسان های فیلم her اغلب تنها هستند. ولی سرخوشند و زندگی راحت خود را دوست دارند. ساختمان ها و رنگ ها نیز نشان از یک دنیای سرد و کسل کننده را نمی دهند و برعکس آسمان خراش ها چشم نواز و مبهوت کننده اند و رنگ ها همگی شاد و روشن هستند. اما مخاطب از پس این دنیای به ظاهر زیبا کمبودهایی را حس می کند که مهم ترین آن عشق است. چیزی که در فلاش بک های ذهن تئودور شخصیت اصلی داستان قابل لمس است و به ذات بشر نزدیکتر. ولی عشق مکانیکی با یک سیستم عامل هر چقدر جذاب به نظر برسد فاجعه ای است و گناه ی نابخشودنی که پایان فیلم سندی بر این اتفاق است. چطور می توان با یک سیستم عاملی وصلت کرد که در یک سرچ ساده تمامی اطلاعات یک شخص را ذخیره می کند. یک چیز کامل و بدون نقص در مقابل یک انسان که ذاتش با خطا در آمیخته است.ما رابطه ی این دو را دوست داریم. به این رابطه یشتر به یک حس خوشایند نگاه می کنیم. حسی که به تنهایی ختم می شود.
تئودور زمانی که به این موضوع پی می برد. دوربین دیگر حالت سرخوشانه و آرامش قبلی را ندارد و همراه با مخاطب کنجکاوی می کند تا در پایان که از شخصیت جدا شده و همراه با انسان های تنهای دیگر نشان داده می شود با این تفاوت که شخصیت اصلی به این تنهایی در دنیای بی احساس مدرن پی برده است. ولی دیگران بی هدف غرق در لذت راحتی هایی هستند که این زمانه براشون تدارک دیده و این انسان های تکراری زمانی به خود می آیند که دیگر هیچ انتخابی ندارند. یک زندگیه راحت و بی درد سر. شما بودید کدام زندگی را انتخاب می کردید؟؟!!!