بیا و ببین
الم کلیموف
پسرکی برای جنگ به آلمان ها به نیروهای پارتیزان میپیوندد ، در میان پارتیزان ها با دختری آشنا میشود ، در جنگل پس از بمباران او و دختر گم میشوند ، تصمیم به بازگشت به سمت دهکده و خانه ی پسر را میگیرند اما وقتی به دهکده میرسند میبینند که خانواده ی پسر سلاخی شده اند و .....
جنگ ، درد ، مرگ ........... تنهایی
فیلمی که نباید دید ، بلکه باید فریادش زد ، همراه با فریاد ها و فشار های عصبی پسرک نوجوان (شخصیت اصلی فیلم) . جای جای فیلم پر از صحنه هایی است از جنایت های فاشیسم . اما کلیموف به گونه ای این جنایات را مقابل دوربین برده که هیچ سکانسی شما حس نخواهید کرد که فیلم دارد اغراق میکند . فیلمبرداری و صدابرداری فیلم بسیار عالیست . در سکانسی در جنگل وقتی بمباران صورت میگیرد گوش های پسرک سوت میکشد ، کلیموف این سوت کشیدن را در تمام فضای فیلم حاکم میکند و به راستی که این صدای سوت ممتد شما را وارد همان جنگل خواهد کرد .
پایان بندی فیلم عالیست . پسرک نوجوان با صورتی که حالا از این همه درد و رنج پیر شده شروع میکند به شلیک به قاب عکس هیتلر ، هر شلیک با یک فلش بک به زندگی هیتلر در هم می آمیزد و آخرین شلیک به عکس کودکی هیتلر در آغوش مادرش .
پ . ن : این فیلم در نقد جنگ (بهتر بگویم در سلاخی جنگ!!) برایم در ردیف فیلمهایی چون : آلمان سال صفر (روبرتو روسلینی) ، توهم بزرگ (ژان رنوار) ، کودکی ایوان (آندری تارکو سفسکی) ، غلاف تمام فلزی (استنلی کوبریک) ، نبرد الجزایر (جیلو پونتهکورو) ، خط سرخ باریک (ترنس مالیک) ، لک لک ها پروزا میکنند (میخاییل کالاتازوف) ، هیروشیما (کوریوشی کوراهارا) و عروج (لاریسا شپیتکو) قرار میگیرد .