" /> نقد و برررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۸ - اینستا گرام ها
    تشکر

۱۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

تنها می ایستم 
گاسپار نوئه

I Stand Alone

ensam mot alla

فیلم با نمایش چند عکس و معرفی شخصیت اصلی فیلم (قصاب) و گذشته اش آغاز میشود ، پسری که در کودکی یتیم شده ، توسط یک کشیش مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته ، در نوجوانی شانس ادامه تحصیل نداشته ، او مشغول به قصابی (گوشت اسب) میشود ، بعد از مدتی او موفق میشود مغازه ای برای خود دست و پا کند و از دوست دخترش صاحب یک دختر میشود ، اما مادر وقتی میفهمد فرزند پسر نیست قصاب و دخترش را ترک میکند ، تنهایی قصاب او را دیوانه ساخته ، روزی به مردی شک میکند که به دخترش تجاوز کرده آن مرد را به قتل میرساند و به زندان فرستاده میشود ، در این میان دخترش به یک موسسه سپرده شده است ، بعد از آزادی از زندان قصاب با زنی آشنا میشود ، این زن به او قول یک قصابی جدید را میدهد اما زیر قولش میزند قصاب به پاریس باز میگردد تا دخترش را پیدا کند و .....

فیلمی به شدj  .... خطرناک ..... تک گویی های قصاب ویرانگر است . اگر کسی فیلم عریان مایک لی را پسندیده این فیلم را خواهد پرستید!! سرتاسر فیلم قصاب دیالوگ هایی درباره زندگی ، عشق ، تنهایی و .... دارد که همچون یک سیلی محکم بر صورت مخاطب خواهد نشست . (تاکید میکنیم این فیلم به شدت خطرناک است!!)

مردی که تنهایی او را به جنون کشیده ، آن قدر در مرداب تنهایی خود فرو رفته که به همه کس و همه چیز بدبین است . تنفر تمام وجودش را گرفته . او میخواهد از همه ی انسان ها گویی انتقام بگیرد . دشمنش یک جامعه است !! یک دنیا ......

اما سکانس پایانی فیلم . وقتی قصاب دخترش را پیدا میکند و با او به هتلی میرود . (کسی هست که از سکانس خودکشی مجید در شاهکار میشاییل هانکه یعنی پنهان نابود نشده باشد؟ این سکانس هیچ چیز از پنهان هانکه کم ندارد) . قصاب در برزخ سکس با دخترش و کشتن دخترش و خودش است . تک گویی های ویرانگر فیلم در همین سکانس است . جایی که قصاب با خود صحبت میکند تا از این برزخ بیرون بیاید . سه گلوله شلیک میشود و ..... (فیلم را ببینید تا متوجه شوید چرا نابود شدن و هیجان موجود در این سکانس را با سکانس خودکشی مجید در پنهان از هانکه برابر دانستم)

دیدن دو فیلم دیگر گاسپار نوئه نیز به شدت توصیه میشود : برگشت ناپذیر ، به خلاء وارد شو

فیلم i stand alone

  • نویسنده


ام (1931)
فریتس لانگ

قاتلی روان پریش در برلین،دختربچه ها را فریب داده و آنها را می کشد و با جنایاتش دولت و پلیس را در فشار و تنگنا قرار می دهد و متعاقب تلاش گسترده ی پلیس برای یافتن قاتل،خلافکاران شهر که زیر ذره بین پلیس قرار گرفته اند تصمیم به همکاری موازی با پلیس برای یافتن قاتل می گیرند و....

یکی از حیرت انگیزترین و به یاد ماندنی ترین فیلم های جنایی که 117 دقیقه شما را بدنبال دلهره و ترس آمیخته با پلان هایش خواهد کشید...فیلم ساخته ی یکی از غول های سینمای آلمان است که دنیای سینمای صامت او را با متروپلیس میشناسد، #لانگ بی شک یکی از کارگردانان خوب همیشه ی تاریخ سینماست...جدای از بازی بینظیر بازیگران خصوصن بازیگر نقش قاتل (پیتر لوره)...دکوپاژ،میزانسن،دکور،موسیقی و کلام و زبان تصاویر #ام هر یک شاهکارند و شاید این گویایی تصاویر را #لانگ مدیون سینمای صامتی باشد که سالها برای آن فیلم ساخته است.

در #ام #لانگ در قالب داستانی جنایی مثلثی ساخته از پلیس،خلافکاران و مطبوعات و هر یک را وسیله ای ساخته برای نقد دیگری...فیلم لبریز از کنایه است...و هدف اصلی این نقد و کنایه ها جامعه،دولت و نیروهای امنیتی یعنی پلیس است که خلافکاران در برابر سومین مورد (پلیس) در کنایه آمیزترین شکل،کارآمدتر و دست و پادار تر نمایش داده می شوند!
فیلم M

سکانس پایانی فیلم حقیقتن شاهکار است...گروه جنایتکاران واقعی(قاضی،هیئت منصفه،وکیل مدافع) در تقابل با قاتلی روانی که قربانی بنظر می رسد و... 

پ.نوشت: در سکانس های اولیه قاتل را با سوتی که در بیرون قاب دوربین می زند می شناسیم و یقین دارم آوای این سوت را هرگز از یاد نمی برید!


  • نویسنده

این فیلم بیشتر شبیه نقاشی میمونه و حرف زدن در موردش وقت تلف کردن میمونه حتما تهیه و تماشا کنید و لذت ببرید 
Days of Heaven
ترنس مالیک 
ب ن : ترنس مالیک نیز از دسته کارګردانیست که فیلم کم ساخته و به نظرم تک تک فیلمهایش حرفی تازه برای کفتن داره 
البته از کسی که دکترای فلسفه ار هاروارد داره انتظاری بیشتر نیست

فیلم Days of Heaven

  • نویسنده

Rashomon
محصول : ژاپن
سال تولید : 1950
کارگردان : آکیرا کوروساوا 
فیلمنامه نویس : آکیرا کوروساوا ,شینوبو هاشیموتو 
بر اساس داستان کوتاهی از ریونوسوکه اکوتاگاوا 
بازیگران :
توشیرو میفونه ، ماچیکو کیو ، ماسایوکى مورى و تاکاشى شیمورا
جوایز :
شیر طلایی جشنواره ونیز
اسکار افتخاری بهترین فیلم خارجی
خلاصه داستان :

باران شدیدی در حال باریدن است و شهر را آب فرا گرفته به دروازه ی نیمه متروک راشومون میرویم جایی که یک هیزم شکن و یک راهب در آنجا پناه گرفته اند تا بارش باران کندتر شود. در همین حین نفر سوم نیز وارد میشود که فردی روستایی است بعد از مدتی هیزم شکن و راهب تصمیم میگیرند داستان دادگاهی که چند روز پیش شاهد آن بودند را برای مرد روستایی تعریف کنند، قصه ای که آن هم مربوط به 3 نفر است. ماجرای حمله راهزنی به یک تاجر و همسرش .اما داستان وقتی به اوج خود میرسد که گزارش شاهدان عینی از واقعه ضد و نقیض است .روایت هر کدام را در مورد آن روز را میبینیم 4 روایت گوناگون و متضاد ....
شخصیت های فیلم در عین ساده بودن پیچیده هستند. چهار نفر حاضر در جنگل، یعنی راهزن، سامورایی ،زن و هیزم شکن. که این چهار نفر بار اصلی داستان را به دوش می کشند. و هر کدام داستان قتل سامورایی را به شکل های مختلف نقل می کنند. نکته ی جالب توجه درباره ی روایت ها اینکه، هرکدام از این شخصیت ها با پنهان کردن بخشی از واقعیت، داستانشان را آنگونه نقل می کنند که برایشان سودمند تر است. راهزن از شجاعت و مردانگیش می گوید، زن از پاکدامنی و احساس عذاب وجدان بعد از ماجرا ، روح مرد از غیرت و احساس علاقه نسبت به همسرش و هیزم شکن میخواهد هرکس را که با سرقت برملا شده اش ارتباطی داشته بد نام جلوه دهد و سرقت خود را توجیه کند.از منظر او راهزن،جانی،دزد و متجاوز است؛شوی بزدل است؛ زن وقتی در نبردی مرگبار مردی را در برابر مردی قرار میدهد حیله گر و پلید است.سرقت از چنین مردمانی دزدی نیست.
تمام اعترافات و صحبت ها در دادگاهی برگزار می شود که قاضی هیچگاه نمایش داده نمی شود و حتی صدایش را نمی شنویم واین قاضی خود بیننده است.
راشومون فیلمی است که پس از پایانش تازه شروع میشود و در اعماق ذهن بیننده سوالاتی ایجاد میکند .
ببینید و بیندیشید.

فیلم Rashomon

  • نویسنده


ایوائو قاتلی زنجیره ای است که به دلیل مشکلاتی که در کودکی خود داشته دست به سلسله قتلهایی میزند . او اکثرا کسانی را که به او علاقه مند هستند و نسبت به او با مهربانی رفتار میکند در کمال خونسردی به قتل میرساند و .....

ایوائو در خانواده ای کاتولیک بزرگ شده ، پدر به شدت مذهبی است (او برای ازدواج ایوائو شرط میگذارد که برای ازدواج با زنی که ایوائو دوست دارد و بوداییست باید آن زن مسیحی شود) ، تحقیر پدر در سکانسی در مقابل چشمان ایوائوی کودک توسط افسری نظامی و وجود مادری همیشه بیمار و در ابراز محبت به ایوائو ناتوان ، همه ی اینها دست به دست هم میدهند تا ایوائو تشنه ی محبت شود و وقتی این محبت را کسب میکند به بدترین شکل ممکن آن را ویران میسازد . 

فیلم با صحنه دستگیری ایوائو آغاز میشود و بعد از آن فلش بک ها و فلش فورواردهای بسیار عالی از ایمامورا شما را در مقابل این فیلم میخکوب خواهد کرد . 

پایان بندی فیلم بسیار عالیست . پدر ایوائو به همراه همسر ایوائو استخوان های او را از بالای بلندی به آسمان پرتاب میکنند اما استخوان ها در آسمان باقی میمانند . ایوائو نمرده است . ایوائو ها نمرده اند!! مادامی که مذهب و آثار مخربش و نامهربانی باقی است و آثار منفی خود را روی کودکی بدین شکل برجای میگذارند ایوائوها و جنایتهایشان نیز در جامعه پابرجا 
خواهند ماند .

فیلم Vengeance is Mine

  • نویسنده

فیلم سرود کوره راه (پاتر پانچالی)

ساتیاجیت رای 


یک خانواده ی بنگالی با فقر و به سختی روزگار میگذرانند ، پدر خانواده که رویای نویسندگی را در سر میپروراند همسر و فرزندانش را در روستایشان تنها میگذارد و برای بهبود وضع زندگی به شهر میرود ، در نبود پدر و طولانی شدن غیبتش وضعیت خانواده بحرانی تر میشود و ....


فقر ....... شرافت .....


در ابتدا ساتیاجیت رای مارا با تک تک اعضای خانواده آشنا میسازد . او به تلخی فقری را نشان میدهد که اغراقی در آن دیده نمیشود . زندگی مردمانی از فقر و تنگدستی در حال نابودی است اما شرافت خود را حفظ کرده و به معنای واقعی صورت خود را با سیلی سرخ نگه میدارند . برای مثال مادر در مقابل دزدی میوه توسط دخترش از همسایه به شدت عکس العمل نشان میدهد و حتی دختر را کتک میزند ، او پیرزن خانواده را که پتویی از کسی گرفته را سرزنش میکند . بعد از چند نما از اعضای خانواده و محیط زندگیشان " آپو" پسر کوچک خانواده متولد میشود . پا به دنیایی میگذارد که دست جبار سرنوشت برایش چیزی جز فقر رقم نزده است . در خانه ای به دنیا می آید که از در و دیوارش فقر میچکد . 


از ویرانگرترین سکانسهایی که دیده ام وقتی است که دختر خانواده میمیرد . جایی که مادر یکه و تنها دختر را در آغوش گرفته و باد با تمام توان به درون خانه میوزد . بادی که تنها یک پیام با خود دارد ... مرگ


یکی از موتیف های اصلی فیلم که معنایی مهم را می رساند، شنیده شدن صدای سوت قطار است که نخستین بار وقتی آپو آن را می شنود، دوربین از زاویه رو به رو چشمان آپو را در قاب می گیرد. قطار به علت حرکت سریع و پر سر و صدایش همواره در سینما مفاهیمی مثل گذر کردن و بالاتر از آن حتی کنایه ای از آرزوهای بلند شخصیت ها را تداعی کرده است . در این فیلم هم قطار نشان دهنده آرزوهای کودکی آپو و هم رویای او و خواهرش برای عبور است. عبور از فضای فقر و غمبار روستا. (این پاراگراف کپی پیست میباشد) 


از ساتیاجیت رای این کاگردان بزرگ آسیایی و ضد بالیوودی دیدن این فیلمها پیشنهاد میشود :

آپاراجیتو ، دنیای آپو ، اتاق موسیقی ، شهر بزرگ ، زن تنها ، بزدل ، قهرمان ، بیگانه


لینک IMDB

لیست 100 فیلم برتر تاریخ سینمای هند


فیلم Pather Panchali

  • نویسنده

le fils
برادران داردن با پسر بار دیگر این گفته­ ی قدیمی را به یاد می­ آورند که مضمون اهمیت چندانی ندارد آنچه که مهم است نحوه­ ی روایت آن است. پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. کشته شدن انسانی در زمانی در گذشته(ی فیلم یا داستان)، زمان حال و تجربه­ ی نحوه­ ی کنار آمدن نزدیکان با مرگ او و در نهایت برخورد قاتل با نزدیکانِ (یا یکی از نزدیکانِ) مقتول، ساختن موقعیتی اخلاقی و پیشبرد داستان در یکی از دو مسیرِ انتقام یا بخشش. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمونِ به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوه­ای یگانه و متفاوت آن را روایت می­کنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه می­شود.
یک ویژگی متمایز پسر در شیوه­ی عجیبِ دادن اطلاعات به تماشاگر است. دوربین داردن­ها – فیلم به شیوه­ی دوربین روی دست فیلمبرداری شده- سیال است چنان که گویی فضایی آکنده از "عدم تعادل" می سازد. این گویی بی تعادلی خود شخصیت اولیویر هم هست که حالا پس از کشته شدن پسرش زندگی خود را کاملا دگرگون شده می­بیند. داردنها در پسر دست به تجربه­ای خطرناک می­زنند. دوربینشان چسبیده است به اولیویر و در اطراف بدن او پرسه می­زند. این در در درجه اول گونه­ای نمای نقطه­ نظر می­سازد. روایت تا آخرین حد توان به نمای نقطه نظرِ اولیویر محدود می­شود. این محدودیت به ویژه در نیم ساعت اول فیلم تماشاگر را دچار چالشی اساسی می­کند. "این مرد دنبال چیست؟ چه چیز او را چنین مضطرب کرده؟" پس از سی دقیقه­ ی نخستین و شکل­گیری کشش­های دراماتیک اثر هم، چالشهای تماشگر سمت و سویی تازه می­یابد "اولیویر در برخورد با فرانسیس بالاخره چه خواهد کرد؟".
در ساختن این فضای غریب، بی ­تردید اولیویر گورمت بازیگر نقش اولیویر حضوری تاثیرگذار دارد. داردن­ها در گفتگویی، بهانه­ ی شروع پسر را خودِ اولیویر گورمت دانسته­اند."می خواستیم فیلمی با حضور اولیویر گورمت بسازیم. فیلمی که او شخصیت اولش باشد". در ادامه­ ی همین گفتگوست که داردن­ها اشاره می­کنند شنیدن خبری در مورد قتل نوجوانی به دست دو نوجوان دیگر ایده­ی اصلی فیلم را به آنها می­دهد. "ابتدا خواستیم فیلمی بسازیم در مورد پدر یک نوجوان قاتل و رابطه­یشان با همدیگر". اما حضور اولیویر گورمت ایده را عوض می­کند. "در سیمای او چیزی است مثل یک راز". و همین راز است که باعث می­شود داردن­ها نه درباره­ی پدرِ یک نوجوان قاتل که درباره پدرِ یک نوجوان مقتول فیلم بسازند و همین راز است که بر کل فیلم سایه افکنده ­است، همانند حضور چیزی است غریب که در زندگی اولیویرِ فیلم احساس می­شود و نیز در مواجهه­اش با فرانسیس. او خود به غرابت نقشش اذعان می­کند" دقیقا نمی­دانستم این واکنش خشم بود، انتقام بود یا بخشش. برای خود من هیچ چیز روشن نبود. من هیچ را بازی می­کردم".

فیلم داردن ها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بی­ شمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردن­ها را به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد می­ آورد. شیوه­ ی مواجه ­ی داردن­ها با این سنت نیز خود تجربه ­ای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنت ­اند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه می­یابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها؛ مثل سکانسی که اولیویر و فرانسیس به کافه­ ای می­روند و در آنجا - به خواست فرانسیس - به سراغ میز بازی فوتبال دستی می­روند و در طی بازی در جواب اولیویر، فرانسیس از دلیل واقعی زندانی بودنش می­گوید. جزئیات بازیها، حرکات دوربین و دیالوگهای به شدت موجز فضایی غریب می­سازند. به علاوه بخشی از جادوی این سکانس هم در همان چیزهایی است که دو طرف بر زبان نمی­آورند. این سکانسی است که باید دید، توصیفش به کاری نمی ­آید. و نه فقط این سکانس که پسر فیلمی است برای دیدن، تجربه ای است که نمی­ توان توصیفش کرد.

و موضع سخت متمدنانه داردن­ها در قبال مسئله دوگانه انتقام یا بخشش. این شاید ریشه در گونه ای اندیشه­ ی مسیحی هم داشته باشد، چیزی که در نهایت به فیلم گونه­ ای لحن دینی (در عمیق­ترین معنای این کلمه) نیز می­دهد...
فیلم به انتها می­رسد، دقیقا نمی­دانیم خشم و فکر انتقام اولیویر فرونشسته است یا نه، بخشیده است یا به گونه­ای مصالحه کرده است. حدس می­زنیم که شاید اولیویر و فرانسیس تجربه ­ای تازه را در زندگی شروع ­کنند. شاید فرانسیس بتواند جای پسر اولیویر را بگیرد و اولیویر چون پدری در کنار فرانسیس باشد. تجربه­ ای دشوار و حتی تلخ است. و بی­رحمی اینجاست که این اتفاق در حضور دائم "گذشته" رخ می­دهد، از گذشته گریزی نیست ولی شاید بخشش راهی باشد به رهایی.


فیلم le fils

  • نویسنده


هاروی کرامپت استاپ موشنی 22 دقیقه ایست که ادام الیوت(کارگردان مری و مکس)کارگردانی و نویسندگی کرده .اگر با مری و مکس زندگی کردید از هاروی کرامپت هم لذت خواهید برد .ادام الیوت در این سبک استاد است مشخصه ی شخصیت های دوست داشتنی ادام الیوت تنهای و مشکلات روانی است که در این 2اثرش شاهد ان هستیم.هاروی کرامپت از پشت به جلو بدنیا میاد مانند زندگی وارونه این اثر درباره تنهایی جدا افتادگی و فرسایشی بودن زندگیست و این را می گوید که زندگی سخت و بیرحم است اما یک راه یا روش برای لذت بردن بدون اسیب زدن به کسی در زندگی وجود دارد که هر ادمی باید در خود جستوجو کند و به ان برسد. ایده ی بسیار جالبی که ادام الیوت از ان استفاده کرده دفترچه ای است که هاروی ان را به گردنش اویزان کرده و حقایقی از زندگی را در ان با شماره های مختلف یادداشت میکند
هاروی کرامپت پراز نکات و دیالوگ های جالب است که در پایان چندتایی از انها رو می نویسم

و یک شغل پیدا کرد سال های زیادی همانطور گذشت . پول پس انداز کرد و سعی نکرد افراط کند ،زندگی زیاد تغییر نکرد اما بدنش چرا موهایش ریخت و در زیر بغلش دوباره رشد می کرد

کتاب مقدس توسط مردمی نوشته شده که فکر می کردند زمین مسطح است

حقیقت 1034: زندگی مانند یک نخ سیگار است آن را تا ته بکشید

انیمیشن harvie krumpet
  • نویسنده

به کارگردانی آلبرت لامورایس

محصول 1956 فرانسه
برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه سال جوایز اسکار
فیلم با آشنایی پاسکال 7 ساله و بادکنک قرمز شروع می شود. مسئول تراموا اجازه ورود بادکنک را نمی دهد. در نتیجه پاسکال پیاده رفتن را به جدایی از بادکنک ترجیح می دهد. پاسکال به سمت مدرسه می دود، اما دیر می رسد. پاسکال بادکنک را به سرایه دار مدرسه امانت می دهد و پس از تعطیلی مدرسه هم در زیر باران از شهروندان پاریسی می خواهد تا بادکنکش را زیر چترشان بگیرد. پاسکال و بادکنکش به خانه می رسند اما مادرِ پاسکال از آمدن بادکنک به خانه ناراضی است و بادکنک را بیرون می اندازد. حالا نوبت بادکنک است که وفاداری اش را اثبات کند و رابطه دوستی را دو طرفه کند. او دور نمی شود و کنار پنجره پاسکال می ماند تا فردا صبح بهمراه او به مدرسه برود. 
سکانس روز دوم آشنایی پاسکال و بادکنک قرمز بی برو برگرد یکی از زیباترین سکانس های تاریخ سینماست. جایی که پاسکال کیف به دست در خیابان منتظر پایین آمدن بادکنک از پنجره اتاقش است. بادکنک پایین و پایین می آید، اما بازیگوشی می کند و از دستان پاسکال فرار می کند. پاسکال تلاش می کند بادکنک را به چنگ بیاورد، اما بی فایده س و در پایان تسلیم شرایط جدید می شود. بادکنک با این کارش، کاری می کند کارستان. او در کمال سادگی عشق را معنا می کند. اینکه عشق "در کنار معشوق بودن است" نه "در تملک داشتن معشوق" و این رابطه با خوشی ادامه پیدا می کند تا جائیکه پسران شرور محله به این دوستی حسادت میکنند ... 
فیلم شاعرانه لامورایس را چندین بار دیده ام و با هر بار دیدنش بیش از دفعه قبل لذت برده ام. پایان بندی فیلم (واژه شاهکار هم حق مطلب را ادا نمی کند) چنان تاثیرگذار است که بعید است حتی آلزایمری ها هم آن را به فراموشی بسپارند. دریغ که آلبرت لامورایس مرگ تلخی در ایران داشت و اگر آن حادثه سر فیلم برداری مستند "باد صبا" نبود، مخاطبان سینما این فرصت را داشتند تا شاهکارهای بیشتری از او را به تماشا بنشینند.
فیلم بادکنک قرمز
  • نویسنده

2003 OldBoy 

کارگردان : Chan-wook Park

خلاصه داستان :

"اُ دای سو" مرد میانسالیست که در یک روز بارانی ربوده می شود و در مکانی به مدت 15 سال زندانی می شود.پس از آزاد شدن تصمیم می گیرد که دلیل ربوده شدنش را کشف کند و از شخصی که اینکار را کرده است انتقام بگیرد و ...نام این فیلم در زبان فارسی به اشتباه "پیر پسر" و "پسر پیر" ترجمه شده که عنوان درست آن "رفیق قدیمی" است.

خشم انتقام; یا رنج قربانی!
oldboy از آن دسته فیلم‌ها مجزاست. این فیلم را که محصول سال 2003 کشور کره است بدون این‌که از قبل هیچ فکری نسبت به آن داشته باشم به تماشا نشستم. 
اما oldboy ناگهان آدم را میخکوب می‌کند. فیلم، با سرخوشی‌های ظریف کارگردان آغاز می‌شود اما طولی نمی‌کشد که وارد فضای اعجاب آوری می‌شود. تفاوت دو فضا- شروع فیلم و ادامه ماجرا- چنان متفاوت است که در همان شروع، بیننده‌ی سربه‌هوا را ساکت می‌کند....
گریه‌های تلخ شخصیت منفی فیلم وقتی که دستمال را جلو دهانش می‌گیرد تا گریه‌اش را خنده وانّماید(به نظر من بهترین سکانس فیلمه).
نسخه کره ای این فیلم رو شدیدا بهتون پیشنهاد میکنم 
صورتهای بازیگران کره ای برای این فیلم مناسب‌ترین نوع چهره است نسبت به این‌که مثلا هنرپیشه‌هایی سفید یا سیاه‌پوست بخواهند این نقش‌ها را بازی کنند.
در سال 2013 نسخه ای آمریکایی از این فیلم توسط اسپایک لی بازسازی شد که افتضاح سینمایی ای بیش نبود
oldboy 2003

  • نویسنده