فیلم اسب تورین رو بلا تار کارگردان بنام مجارستانی در سال 2011 کارگردانی کرده. فیلم درباره یک هفته از زندگی یه پدر و دختر بهمراه اسبشون در یک خانه است. این فیلم ببهترین شکل ممکن و خیلی ساده روزمرگی و تکراری بودن زندگی رو بتصویر کشیده همه چیز مدام تکرار میشه تا جایی که حتی اسب این خانواده هم خسته میشه اما هیچ راهی برای خلاسی از این تکرار نیست در این فیلم دیالوگ کم استفاده شده چراکه در زندگی که همه چیش تکراری میشه حرفی هم برای گفتن وجود نداره. اگر ما بزندگی خودمون هم نگاه کنیم می بینیم که این تکرار و روزمرگی در زندگی بیشتر ما هم وجود داره بیشتر کارها رو ما هر روز انجام میدیم بدون هیچ تغییری و بلا تار این افت زندگی رو خیلی خوب بتصویر کشیده.
فردریک نیچه (فیلسوف آلمانی) با قدم های سریع .از دانشکده ی کارلو آلبرتو خارج شد شاید قصد پیاده روی داشت، یا شاید می خواست به اداره ...پست برود تا نامه هایش را جمع کند در نزدیکی او، یا شاید خیلی دور از او یک درشکه چی با اسب سرکش اش مشکل داشت او هر چه تلاش می کرد اما اسب حرکتی نمی کرد سرانجام گفت: جوسپه؟ کارلو؟ اتوره؟ کاسه صبرش لبریز شد و اسب را شلاق زد نیچه از میان ازدحام مردم جلو رفت و به این صحنه ی وحشیانه خاتمه داد درشکه چی از شدت خشم، کف بر لب آورده بود نیچه -با سبیل هایی پرپشت و ضخیم- ناگهان به داخل درشکه پرید و در حالی که بغض گلویش را می فشارد .دستش را دور گردن اسب انداخت همسایه اش او را به خانه برد دو روز تمام بر روی کاناپه،خاموش و ساکت دراز کشید تا این که زیر لب آخرین کلمات لازم را گفت :مادر، من احمقم و پس از آن، ده سال آرام و مجنون زندگی کرد