" /> نقد و برررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم

نقد و بررسی آثار فاخر سینمای جهان و معرفی فیلم و فیلمسازان

نقد و بررسی و معرفی فیلم
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۴ ارديبهشت ۹۹، ۰۱:۵۸ - اینستا گرام ها
    تشکر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جاده فلینی» ثبت شده است

نقدی بر جاده فدریکو فلینی:
مقدمه:
جاده بعد از روشنایی واریته، شیخ سفید و ولگردها چهارمین فیلم فدریکو فلینی است. دو فیلم اول فیلم های به شدت متوسطی هستند. روشنایی وارنیته یک فیلم کاملا شخصی از فلینی است که به حال و هوای سیرک و اتفاقات زندگی افراد در آن می پردازد. دومین فیلم او شیخ سفید در رابطه با باورهای غلط مردم نسبت به بازیگران در سینما که آنها را انسان های کامل و بی نقصی می شناسند می پردازد. با این که از ایده ی خوبی برخوردار است ولی پرداخت متوسطی دارد و در همان سطح باقی می ماند.فیلم سوم از حیث ساختار مقدار زیادی از 2 فیلم قبلی بهتر است و به زندگی ولگردها و دغدغه ی آن ها در زمان خود نشان می دهد. فلینی در این سه فیلم به شدت پایبند و وفادار به نئورئالیسم دوست بزرگ خود روسلینی است. مخصوصا ولگردها که به عمق و ریشه ی زندگی ایتالیایی می رود و برای اولین بار به گفته ی خود فلینی زندگی قشر متوسط و پایین ولگردهای ایتالیایی را نشان می دهد و قصدش هم مسلما نقد کردن آن دوران نیست. همانطور که هنر نشئت گرفته از زمانه ی خود است نئورئالیسم هم زاده ی حکومت فاشیستی آن دوران ایتالیاست. فلینی و کلا نئورئالیست به دنبال وارد کردن سینما به عمق زندگی مردم و قابل لمس شدن آن بوده است.( چیزی که استارتش را در رم شهر بی دفاع با روسلینی زده بود.) و اما جاده.فلینی در جاده پا را فراتر می گذارد. او با نگه داشتن سبک نئورئالیست وجه دیگری به آن اضافه می کند که به گفته ی خودش شباهت زیادی با رویاهایش دارد.چیزی که منتقدان آن زمان را به انتقاد وا داشت. 
نقد فیلم:
جاده با نمایی از دریا آغاز می شود. صدای بچه هایی کوچک که جلسومینا را صدا می زنند. جلسومینا از پس دریا به طرف بچه ها حرکت می کند. بچه ها او را به طرف مادرشان می برند. او خیلی زود متوجه می شود که خواهرش رزا مرده است و باید جایگزین او همراه با مردی سفر کند که درنگاه اول از او می ترسد. البته باید به او حق بدهیم. زامپانو مردی بلند قد و بدخویی است. او در جواب این سوال مادر جلسومینا که گفته است که می تواند از او مراقبت کند. می گوید که پیشتر از این ها از سگ ها هم به خوبی نگه داری کرده ام. این شروع جاده است. راهی پر پیچ خم که یک معرکه گیر به نام زامپانو با دستیار دلقک نیمه ابلهش جلسومینا آغاز میکند.( ابله نه به مانند ابله داستایوفسکی او کم حرف و سر به زیر). زامپانو زندگی حسرت بر انگیزی دارد. او یک ماجراجوی به تمام معناست. تمام زندگیش در تک بند موتورش خلاصه می شود که حتی برای خوابیدن هم به آنجا پناه می برد. جدا از سیستم و قید و بند زندگی رایج انسانی. زامپانو سمبل سختی و خشونت است. زمانی که جلسومینا از یاد گرفتن زدن طبل عاجز می ماند. ترکه ای بر می دارد و به پاهای لخت و مظلوم او می زند. جلسومینا نماد سادگی و عشق است. او حتی راضی می شود برای خندان کودک فلجی که بر تخت خوابیده است.شکلک در بیاورد. بچه ها هم به خاطرسادگیش او را می پرستند.اولین نقطه ی عطف در رستوران صورت می گیرد. جلسومینا زندگیش تا زمانی که با زامپانو به رستوران برود خیلی کوچک بود. غذاخوردنش را به یاد بیاورید. گویی مهمترین نیاز زندگیش را برطرف می کند. ولی این زندگی کوچک با ورود یک پتیاره دگرگون می شود. جلسومینا به مهربانی های زامپانو به آن فاحشه حسادت می کند. حسی که پیش از این تجربه نکرده بوده است. در مقابل زامپانو تنهایش می گذارد و در جواب سوال جلسومینا که آیا او را دوست دارد؟ سکوت میکند. ولی ما را راضی نگه می دارد. چون زمانی که با او همبستر می شود. از سکس با او پرهیز میکند. او دیویست که از نشان دادن احساسات عاجز است. 
جلسومینا 2 بار این انتخاب را داشت که زامپانو را تنها بگذارد.ولی بعد از مواجهه شدن با یک دلقک از تصمیم خود منصرف می شود. اولین بار زمانیست که زامپانو به زندان افتاده است و او این انتخاب را داشت که همراه با سیرک از دست زامپانو خلاص شود. ولی می گرید. به پوچی رسیده است. به دلقک که شباهت زیادی به خودش دارد می گوید که ادامه ی زندگی برای یک انسان بی ارزشی همچون او چه ارزشی دارد. دلقک هم در اوج سادگی یک سنگ را به او نشان می دهد. دلقک می گوید این سنگ همچو او بی ارزش است ولی این را بدان که خدا چیزی را بی هدف خلق نمی کند. جلسومینا با گذاشتن سنگ در جیب به اصل انسانیت خود که حق انتخاب است پی می برد. او زامپانو را که عاشقش است انتخاب می کند. بار دوم که می توانست زامپانو را ترک کند زمانیست که یک راهبه زن از او می خواهد در کلیسا بماند. ولی جلسومینا که از رفتار فاشیست مابانه راهبان با خبر بود به دنبال عشق خود با چشمانی گریان می شتابد. در مقابل زامپانو بلاخره تاوان عصبانیت ها و خشونت هایش را می دهد. او دلقک را که در پی آزار او بوده است را پیدا می کند و ناخواسته با دوضربه او را می کشد و نقطه ی عطف دوم رخ می دهد. جلسومینای نیمه دیوانه که تحمل این حجم از خشونت را ندارد کاملا دیوانه می شود. او گریه و زاری می کند و دلقک را بی اختیار صدامی کند. زامپانو که صبرش از به سر می رسد از روی ناچاری رهایش میکند. جلسومینا را از این هم تنها تر می کند. زامپانو او را در حالی که روی زمین کنار آتش خوابیده است تنها می گذارد. آخرین ودای ما با جلسومینا لبخند گرمیست که او در خواب می زند. چند سال می گذرد. زامپانو هنوز تنهاست. او در حالی که عرض جاده را طی می کند صدای آهنگی او را سر جایش می نشاند. به دنبال صاحب صدا می چرخد. او زن رختشویست که آهنگ سوزناک جلسومینا را زیر لب میخواند. زامپانو از او آدرس صاحب صدا را می پرسد. زن رختشو می گوید صاحب موسیقی دیوانه ایست که چند سال پیش به خاطر گریه و زاری زیاد مرده است و این آهنگ را قبل از مرگ زمزمه می کرده است. و اینجاست که نقطه ی عطف سوم در زامپانو ایجاد می شود. یک تحول عظیم در پس او ایجاد شده است. او تحمل مشقت فشاراین عشق را ندارد و به مشروب پناه می برد. او را به خاطر خوردن مشروب زیاد از کافه به بیرون می اندازند. زامپانو در تاریکی شب در حالی که از مستی زیاد تلو تلو می خورد به دریا پناه می برد. دریا جاییست که جلسومینا از آن ظهورکرده بود. او خالصانه و بی پرده به دریا هجوم می برد و زیر فشار این عشقی که نصیبش شده به زانو در می آید و برای اواین بار می گرید. دوربین به صورت او نزدیک می شود و ما تحول و خلق یک تراژدی را به طول کامل در وجود او حس می کنیم. دوربین دور می شود و زامپانو را در حالی که بر شن های ساحل چنگ می زند تنها می گذارد. این زامپانوست مردی که زنجیر آهن هم در مقابل قدرت بازوان او کم آورده است. او اسیر یک موجود کوچک و ضعیف که حتی از پس خود هم بر نمی آید شده است.
دلقک راست می گفت: هر چیزی توی این دنیا با هدفی خلق شده است.

فیلم la starda

  • نویسنده